شهید بتول عسگری

د 1396/01/07 - 00:18

نام پدر:احمد حبیب الله

تاریخ تولد: 1321

محل تولد:اصفهان

تاریخ شهادت: روز پنج شنبه 22/02/1361

محل شهادت: شهر باختران

نحوۀ شهادت: عملیات تروریستی

مزار شهید: اصفهان

 

کلامی با تو

«در هفت طبقه آسمان بهترین طبقه ازآن دوستان علی است و از میان دوستان علی بهترین جایگاه برای رهروان راه فرزندش حسین است و از میان آنان بهترین رضایت از آن کسانی است که خون بهای این عشق را پرداخته اند و تو همۀ این محاسن را داری. پس می توانی در روز قیامت شفیع ما باشی. عاجزانه از تو می خواهیم که این عنایت را ازما دریغ نکنی.»

« شهید بتول عسگری در سال 1321 در یک خانوادۀ مذهبی در محلۀ مدرس اصفهان دیده به جهان گشود. نامش را بتول گذاشتند ولی ملیحه صدایش می کردند. ملیحه دوران کودکی اش را در محیطی سالم همراه با 4 برادر سپری کرد. در سن 4 سالگی جهت فراگیری قرآن راهی مکتب شد. و در سن 7 سالگی در دبستان دخترانه (دانش) ثبت نام کرد. پس از آن مقطع هنرستان را پشت سرگذاشت و در پایان موفق به اخذ دیپلم خانه داری شد. در سال 1344 وارد مرکز تربیت معلم اصفهان شد. اولین تدریسش در دبستان سوران بود. بعد در دبیرستان های خواجه عمید، گلستانیان و پروین اعتصامی به عنوان دبیر دینی و عربی مشغول تدریس شد. رفتار،گفتار و اعمال شهید چه در دوران دانشسرا و چه در دوران تدریس تأثیر بسزایی در علاقمند کردن جوانان به اسلام داشت. بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان که احتمالاً با دیدن مسلمان نماها و بعلت تأثیر تبلیغات همه جانبه شیطانی رژیم از گرایش به سوی اسلام محروم مانده بودند، به واسطه برخورد با او علاقه ای تازه در دلشان شکوفا گشت و به دنبال تحقیق و مطالعه پیرامون اسلام رفتند. او با شناختی که از ارزش و اثر تعلیم و تربیت در اسلام و نیز با شناختی که از نیاز جامعه داشت. در تداوم فعالیّت و جهادش خود را محدود به مکانی خاص نکرد و جهت تدریس به نقاط و روستاهای دور افتاده می رفت. جلسات روضه خوانی همیشه در خانه شان برپا بود و شور و عشق او به اسلام را تقویت و تشدید می کرد و بر تشنگی و تمایلش به سیراب شدن از دریای بیکران اسلام می افزود. تا آن که روزی از همان روضه خوان درخواست کرد به او عربی بیاموزد و به این ترتیب تعلّم و علم آموزی و همچنین حکمت و بهره وری از فرهنگ غنی اسلام از همین جا شروع شد و هر روز بر موفقیّت و پیشرفت هایش افزوده می شد. دیری نگذشت که با حاجیه خانم امین آشنا شد و با درک جلسات آن بزرگوار نسبت به اسلام معرفت بیشتری پیدا کرد. از جلسات حجت الاسلام سالک، حجت الاسلام اژه ای و استاد علی اکبر پرورش نیز بهره های فراوان برد. حضور در این جلسات باعث شدکه او بیاموزد. سیاست ما عین دیانت ماست. و از این پس فعالیّت های مذهبی او آهنگ سیاسی نیز پیدا کرد. برایش مشهود بودکه تا طاغوت بر جامعه حکومت می کند. امیدی به اصلاح، رشد و نجات جامعه نیست.مبارزۀ مکتبی و بی امانش با رژیم پهلوی، باعث شد تا دژخیمان ساواک،که هر ندای حقی را در حلقوم خفه می کردند، او را نشان کرده و مدام مراقبش باشند. یک روز برای دستگیریش به منزلش ریختند. اما از آنجا که خدا می خواست و او نیز با زیرکی، از این توطئۀ شوم باخبر شد و قبل از رسیدن آنها اسناد،کتب و نوارها را مخفی کرده و خود نیز به محل دیگر رفت و مکر آنها را خنثی کرد. این بانوی بزرگوار با نقد الگوهای غربی و شرقی در تمامی ابعاد، افشای توطئه های امپریالیستی، صهیونیستی و کمونیستی با نقاب برداری از چهرۀ کریه و دژخیمان شاه معدوم، بیان خیانت های رژیم حاکم و نمایاندن جوّ خفقان و شکنجه های ساواک، جامعه زنان را روز به روز آگاه تر می کرد و موجب حرکت شان در مسیر انقلاب اسلامی و خط امام می گشت.آن روزها، بیانیه ها، پیام ها و اخبار رسیده از امام (ره) سرفصل هرکلاس جلسه و سخنرانی این معلم شهید شده بود. هر روز بر تعداد جلسات او افزوده می شد. تا آنجا که در شبانه روز3 الی 4 ساعت می خوابید و می گفت:« هر قدر انسان بیشتر فعالیّت کند. بیشتر احساس می کند که کار نکرده و باید فعالیّتش را وسیع تر نماید.» ازدوج او نیز مانند مابقی فرازهای زندگی اش با دیگران تفاوت داشت. حبیب خلیفه سلطانی و بتول عسگری یکدیگر را از لحاظ فعالیّت های عقیدتی و سیاسی می شناختند.در آن مدتی که حبیب خلیفه سلطانی به دست ساواک زندانی بود. بتول عسگری در جلسات دعایی که در منزل ایشان برقرار بود. شرکت می کرد و بعد از دعا برنامه سخنرانی و پاسخ به سؤالات داشت. پس از آزادی حبیب از زندان، سؤالات عقیدتی، سیاسی و اجتماعی او از حبیب باعث شده بود. تا بیشتر با خصوصیات و روحیات خانم عسگری آشنا شود. بالاتر بودن سن بتول را بهانه می کردند ولی حبیب در جواب می گفت: «ما برای هدف دیگری ازدواج می کنیم. مگر حضرت خدیجه(سلام الله علیها) از پیامبر(صلوات الله علیه و آله) بزرگتر نبودند؟!.»

مراسم عقد در سحرگاه آغاز شد. زیرا معتقد بودند. بهترین زمان است. به خاطر نبودن آلودگی گناه در فضا. پس از عقد عروس به خانه همسرش رفت. مادرش می گفت: «هر چه کردم، نتوانستم. دخترم را راضی کنم جهیزیه اش را با خود ببرد تنها موفق شدم راضی اش کنم مقداری از لباس ها و کتاب ها و اثاثیه جزئی اش را به خانۀ جدید ببرد. با وجود داشتن دو فرزند به نام های محمدکاظم و روح الله، فعالیّت های خانم عسگری و آقا حبیب پس از پیروزی هم شدت یافت. تا آنکه در زمان فرماندهی حجت الاسلام سالک و قائم مقامی همسر شهیدش، در سپاه پاسداران او موفق شد. سپاه خواهران را در اصفهان تشکیل دهد و با برنامه ریزی های متعدد و ایجاد کلاس های عقیدتی-سیاسی در سازماندهی و رشد کیفی خواهران نقش بسزایی را ایفا نماید. سال آخر زندگیشان، باز هم هجرت کردند و راهی باختران شدند و در آنجا نیز در سنگر مقدس تعلیم به ارشاد و روشنگری مردم پرداخت. وارد دبیرستانی شد و در میدان عمل، قبل از سخن و بیان شیوای خود فرزندان اسلام را با معارف اسلامی بیش تر از پیش آشنا نمود. جاذبۀ الهی او شاگردان را بسیار مجذوب می ساخت مسئوول دبیرستان می گفت:« وقتی توانمندی و اخلاصش در کلاس‌های بینش اسلامی را دیدم. از او درخواست کردم تا برای همه کارکنان دبیرستان کلاسی دائر نماید.

 

ویژگی های فردی

«تأثیرگزاری رفتار،گفتار و اعمال او در علاقمند کردن جوانان به اسلام، هجرت به نقاط دورافتاده و محروم با توجه به نیاز آن روز جامعه جهت تداوم فعالیتهای تعلیم و تربیت و جهت دهی انقلاب اسلامی، شاگرد بانو مجتهده امین و شهید علی اکبر اژه ای و شرکت در جلسات علم و حکمت و بهره بری از فرهنگ غنی اسلام.

 

مبارزات قبل از انقلاب

«تدریس مکاتب ایدئولوژیک و تبیین دین مبین اسلام به عنوان برترین جهان بینی الهی در عالم هستی در زمان رژیم منحوس پهلوی، سخنرانی های خود جوش و افشاگری علیه رژیم منحوس پهلوی، داشتن فعالیّت های سیاسی علنی بر ضد رژیم پهلوی، تدریس تفسیر قرآن و تطبیق آیات قرآن با وضعیّت موجود در سال 1356، هدایت خانواده زندانیان سیاسی رژیم منحوس پهلوی و تحصن در منزل آیت الله خادمی (از رهبران مبارزات اصفهان) و جهت دادن، به مبارزات سیاسی و انقلابی علیه رژیم، فعالیّت درآموزش و پرورش به عنوان دبیر دینی و عربی و هدایت و راهنمایی جوانان نسبت به انقلاب اسلامی.

 

فعالیّت های بعد از انقلاب اسلامی

تشکیل تیم و کارگروهی برای کارکردن روی پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی و احساس تکلیف و مسئولیت در قبال این تیم،

فعالیّت در زمینۀ تفسیر موضوعی قرآن، مأمور شدن از اداره آموزش و پرورش به سپاه منطقه سید الشهداء اصفهان و تلاش در جهت راه اندازی و تشکیل سپاه خواهران با همکاری همسرشان که درآن زمان قائم مقام فرماندهی سپاه اصفهان بودند، تشکیل و راه اندازی بسیج خواهران در شهر باختران (کرمانشاه)، هجرت از اصفهان به غرب کشور جهت بسط و گسترش فعالیّت های فرهنگی- اجتماعی در غرب کشور (کردستان و باختران)»

 

عروج ملکوتی

«سرانجام این بانوی مبارز، همراه همسر و دو فرزندش در روز پنج شنبه مورخ 22/2/1361جهت انجام مأموریت از شهر باختران و نیز حضور در نماز دشمن شکن جمعه عازم شهر اصفهان می شود. در طول راه در یک حادثۀ تصادف ولی در واقع تروریستی او و همسرش حبیب خلیفه سلطانی و یکی از فرزندانش به نام روح الله به شهادت رسیدند. منافقین قبلاً با تهدیدهایشان به آنها گوشزد کرده بودند که ترورشان می کنند. »

 

 آن کس که ترا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

 

خاطره ای از شاگرد شهید عسگری خانم فاطمه سهرابی

سخن گفتن از معلمی که به تمام معنا معلمی بود که شمع وجودش می سوخت تا جامعه را روشن کندو معلمی که تمام ساعات عمرش را صرف روشنگری شاگردان و دوستانش می نمود او دلسوز،مهربان،خوش بیان،خوش اخلاق، قاطع و با صراحت مطالب را بیان می کرد.

تازه کلاس پنجم ابتدایی را تمام کرده بودم که در مسجد محل اعلام کردند از فردا صبح یکی از شاگردان بانوامین برای تدریس قرآن به این مسجد می آیند.فردا صبح به مسجد رفتیم با خانمی جوان، خوش اخلاق،با صدائی رسا و بلیغ که طرز بیان او به طرز عجیبی مرا جذب کرد،من که تا امروز معلمان خانگی و پیرداشتم خانم عسکری بسیارجذاب و جالب بود.

دوره آموزش قرآن 20روز طول کشید و ایشان هر روز حرکتی را تدریس می کرد.درسی از قرآن به ما می داد یکروز از توحید و روز دیگر از نبوت.مسائل احکام خیلی مجذوب شخصیت این خانم شده بودم،هر روز نماز ظهر را به امامت روحانی محل نماز جماعت را برپا می کردیم از کلاسهایم خیلی راضی بوم،گاهی دعای سمات یا دعای امام زمان(عج) و گاهی مشلول را می خواندیم در مورد مسائل روز در جامعه طاغوت زده صحبت می کرد که وظیفه ما درمقابل بی حجابی و موسیقی ها و .... ما را با کتابهای بانو امین و شهید مطهری که در آن زمان نوشته شده بود آشنا می کرد.

به ما می گفت هر روز یک جزء قرآن را بخوانیم و هنوز که هنوزه این برنامه را به صورت یادگاری دارم و انجام می دهم.

تابستان اون سال پربار و خوب بود به سفرمشهد رفتم و یک دست گل زیبا برایش خردیم او هم یک سارافون زیبا برای من دوخت و آورد.

اعیاد مذهبی را برای خواهران خیلی باشکوه و پربار اجرا می کرد بخصوص 15 شعبان سخنرانی های خیلی جالبی داشت.

اومقلد امام خمینی بودو ما را با رساله امام و زندگی او آشنا کرد.

کم کم برنامه او وسیع شد عصرهای سه شنبه در مردسه احمدیه،برنامه تفسیرقرآن داشت.موضوعات متفاوتی را انتخاب می کرد برنامه هایش طرفداران زیادی پیدا کرد،در این زمان کم کم مبارزات علیه رژیم شاه خائن علنی شد و از طرفی قانون منع چادر در دانشگاهها تصویب شد.

شهیدخانم عسگری با تلاش فراوان و با یک طرح ابداعی برای همه دخترخانمهایی که قصد رفتن به دانشگاه را داشتند و درضمن متدین هم بودندمقنعه های بلند زیبایی دوخت که در عین پوشیده بودن با ممانعت روبرو نشود.

شهید عسگری خواستگاران زیادی داشت ولی به علت اینکه دارای اعتقادات قوی بود و فعالیت های زیادی درجامعه داشت نمی توانست با هرکسی ازدواج کندتا بالاخره با شهید حبیب خلیفه سلطانی که خود از مبارزان سیاسی و افراد مخلص طرفدار امام بود بعد از 3 سال از زندان آزاد شد و از خانم عسکری خواستگاری کرد و ازدواج این دو فرد مخلص و عاشق اسلام و امام انجام شد،برنامه از اذان صبح با خواندن نمازجماعت آغازشد جمعیت زیادی حضور داشتند 2 خانه پرشد،پذیرایی انجام شد و بعد عروس و داماد در ساعت 9 صبح راهی کوه شدند و بعد از انجام کوه پیمایی با یک ساک به خانه داماد رفت،او همیشه مروج ساده زیستی و زندگی بود.

بعد از ازدواج هم فعالیت هایش را با جدیت ادامه می داد در  مبارزات شرکت می کرد و چون انقلاب هر روز اوج می گرفت سخنرانی های او هم بیشتر و مهیج تر می شد.

در اوج فعالیت های او فرزند اولش بدنیا آمد.سرانجام انقلاب پیروشد،بعد از پیروزی انقلاب با چند دسته گیها و بخصوص جریان منافقین مبارزه می کرد و با الهام گرفتن از بزرگان چون آیت الله خامنه ای و آیت الله بهشتی مردم بخصوص بانوان را در مسیر امام سوق می داد.در جریان انتخاب بنی صدر به عنوان رئیس جمهور به شدت مخالف بود.

یکی از جریانهایی که بعد از انقلاب شهید عسکری در آن نقش فعال داشت تأسیس سپاه خواهران بود و یکی از بنیانگذاران سپاه خواهران بود و در ترویج خط ولایت به ویژه ولایت فقیه نقش تأثیرگذاری داشت.

جنگ تحمیلی شروع شد و اونقش خود را به خوبی در جنگ ایفا کرد.

یکی از کارهای زیبای او این بود که در مراسم اکثرشهدا حضورمی یافت و سخنرانی زیبایی می کرد وبعد از مادران شهید می خواست که درمورد شهیدش صحبت کند،هموراه مارا ترغیب می کرد که توانمندیهای خودمان را نحو احسن استفاده کنیم.

وی می گفت شما باید خود یک مبلغ اسلام باشید.

 

خاطره ای مشاور مدرسه

تازه کلاس پنجم را تمام کرده بودم که تابستان در مسجدمحل اعلام کرده بودند از فردا یکی از شاگردان بانوامین برای تدریس قرآن به این مسجد می آید،فردا صبح به مسجد رفتیم با خانم جوان،خوش اخلاق،باصدائی رسا و بلیغ که طرز بیان او به طرز عجیبی مرا جذب کرد.

دوره آموزش قرآن 20 روز طول کشید و ایشان هر روز حرکتی را تدریس می کرد و برای مثال و تمرین آن حرکات و الفاظ آیات بسیارجالبی را انتخاب می کرد و هر روز همراه آن حرکت یا لفظ یا لحن یا صوت درس از قرآن به ما می داد. یک روز درمورد توحید و عدل یک روز در مورد نبوت،یک روز در آیه مربوط به معاد و...

به مفهوم واقعی عاشق این خانم شدم با چند نفر از جوانان و نوجوانان محل از او خواستیم که ارتباطمان را با او ادامه دهیم. او به ما گفت که هرجمعه عصر در منزلش برنامه دعای ندبه دارد و ما می توانیم به منزل او برویم. همه عصرهای جمعه با خواهرانم و چند تن از دوستانم به منزل ایشان می رفتیم.

برنامه بسیار با صفائی بود.دعای ندبه را می خواند.قسمتهایی از آن از دعای پربارونورانی را ترجمه و تفسیرمی شود.سخنرانی های او را بسیاردوست می داشتم چون خیلی جذاب و رسا وبلیغ بود.

گاهی دعای سمات،دعای امام زمان (عج) را نیز می خواندیم.

ضمن دعا وظیفه ما را نیزدرجامعه بیان می کرد مثلاً وظیفه ما در مقابل بی حجابی چیست، ما را با کتابهای بانومجتهده،شهید بهشتی،دکترشریعتی،شهیدمطهری آشنا می کرد و از ما می خواست که وقتمان را بیهوده به بازی و ابتذال نگذرانیم،به ما توصیه می کرد که حتماً روزی یک جزء قرآن بخوانیم که من این برنامه را هنوز به صورت یادگاری انجام می دهم.

تابستان برای من بسیارارزنده بود،کلاس اول راهنمایی را با حجاب کامل شروع کردم.علیرغم هنوز در مدرسه افراد بی حجاب بودند،گاهی روزها به مناسبت تولد امام زمان مغازه ها بسته می شد و ترانه و شعرهای مبتذل می گذاشتند و او با تمامی آنها صحبت می کرد می گفت نباید گناه کنیم وجالب این بود که تأثیرگذارهم بود.

با بی حجابی مقابله می کرد حتی به اداره آموزش پرورش می رفت و در مورد پوشش بچه ها و اینکه نباید دبیرمرد در مدرسه حضور داشته باشد مخصوصاً دبیرمرد برای ورزش خیلی مخالفت می کرد، با هنر خیاطی در حفظ ارزشهای اسلامی استفاده می کرد.

یک بار به زیارت مشهد رفته بود من یک دسته گل برای او خریدم و بردم چند روز بعد در حالی که یک بلوز وسارافون زیبا دوخته بود برایم هدیه آورد.

کم کم برنامه های او گسترده تر شد،عصرهای سه شنبه در مدرسه احمدیه خیابان مسجد برنامه تفسیرقرآن گذاشت.موضوعات متفاوتی را انتخاب می کرد و درقرآن مورد بررسی قرارمی داد این برنامه نیزطرفداران زیادی داشت.

 

در این زمان کم کم مبارزات علیه شاه خائن علنی می شد، وازطرفی برنامه های شاه هم برای مخالفت با دین گسترده تر می شد.قانون منع چادر در دانشگاهها تصویب شد.

مرحومه شهیدعسکری با تلاش فراوان و با یک طرح ابداعی برای همه دختر خانمهایی که قصد رفتن به دانشگاه را داشتند ودرضمن متدین هم بودند مقنعه های بلند زیبایی دوخت که در عین پوشیده بودن با معانعت روبرو نشود.

شهید عسگری خواستگاران زیادی داشت ولی به علت اینکه دارای اعقادات قوی بود و فعالیت های زیادی درجامعه داشت نمی توانست یک زندگی عادی داشته باشد لذا باهرکسی نمی توانست ازدواج کند تا بلاخره با شهیدحبیب خلیفه سلطانی که خود از مبارزان سیاسی وافراد مخلص و طرفدار امام بود به دلیل فعالیت های بسیاراوزندانی شد و بعد از 3سال که از زندان آزاد شد به خواستگاری خانم عسکری آمد و با هم ازدواج کردند.

 

خاطره یکی از شاگردان شهید

از سال 51 الی 54 شاگرد خانم عسگری در مدرسه خانم مجتهدۀ امین بودم.این دبیرستان خانه ای قدیمی و بزرگ بود و برای دانش آموزان دختر محرم سازی شده بود یعنی دختران در آن راحت در کلاسها می نشستند.مدرسه خلوتی و اندرونی داشت و قسمت کلاسهای جای بزرگ اندرونی بود.هیچ اشرافیتی از بیرون نداشت.قسمت اول آن اتاق بزرگ آئینه کاری شده بود، که حاج خانم امین در آن دوشنبه ها صحبت می کردند،دبیران را خود ایشان انتخاب می کردند که همگی متدین و متشخص بودند.هیچ مردی نیز به قسمت دانش آموزی نمی توانست بیاید.خانم مجتهده امین رئیس و مدیر مدرسه خانم عسگری بود.خانم عسکری دبیر زیست بودند.

اکنون که من25 سال است در خدمت کارآموزش و پرورش متوجه می شوم که الفبای فکری و ماهیت دینی خودم را از خانم عسکری یادگرفته ام.با اینکه فامیل خودم همه روحانی و متدین بودند ولی اصل فکر دینی را از خانم عسگری گرفته ام.آغاز ورود من به عرصه دین و انقلاب به این صورت بودکه کتابفروشی بود در خیابان مسجد سید بنام کتابفروشی قائم.خانم عسکری کتابهای دینی و مذهبی خودشان را از این کتابفروشی تهیه می کردند، برادرم در این کتابفروشی کارمی کردند و به من کتاب (چه باید کرد) از دکتر شریعتی را داد تا در مدرسه به خانم عسگری بدهم و آنرا مطالعه کند اما او غایب بود کتاب را آوردم منزل و خودم آن را مطالعه کردم این بود شروع مطالعه و فکرمن.

خانم امین روزهای دوشنبه در مدرسه در سالن بزرگ کلاس تفسیرقرآن و سخنرانی داشتند،خانم عسکری هم از این مکان به خوبی استفاده می کرد که دانش آموزان را مجذوب رفتار خود کند،در مدرسه چند کار را انجام می داد هم معلمی بسیار قوی بودند و درس خداشناسی را به دانش آموزان می دادندو ارتباط عاطفی تنگاتنگی با بچه ها داشتندبطوریکه با آنها زمینه ارتباط خانوادگی برقرار می کردند.

کار دیگری که ایشان انجام دادند طراحی مقنعه های بلند برای بچه ها بوداز آنجا که اندازه بلندی مقنعه ها نامناسب بود ولی خانم عسکری درصدد ترویج این مقنعه ها در مدرسه شد.

مدرسه حدودد 5/2 سال قبل از انقلاب با تصمیم آ.پ بسته شد ولی ماهمچنان رابطه خود را با اجازه والیدین با خانم عسکری داشتیم.برای ادامه تحصیل خیابان 25 شهریور سابق را همراه چند نفر باخانم عسکری انتخاب کردیم 2 کتاب نهج البلاغه و تحفت العقول را می خواندیم و نتیجه گیری می کردیم.

او یک معلم واقعی بود ومن از نزدیک نیز با اخلاق و رفتارایشان آشنا شدم.چنانچه بخاطر یک واقعه چند شب پیش خانم عسکری ماندم می دیدم که اول ایشان همیشه با وضو بود،نماز تحیت را نیز ایشان به ما یاد داده بودند چنانچه 10 سال بعد نیز که معلم شدم قبل از ورود به کلاس درس این نماز را می خواندم.اکنون نیز به همه دبیران توصیه می کنم.ایشان در مدارس دبیر دینی و قرآن نیز بودند ،آن موقع برای دبیران دینی و قرآن درسالن هراتی کلاس به مدت یک ماه گذاشتند که شهید بهشتی و شهید باهنرتدریس می کردند و خانم عسکری را نیز (که یکی از شاگردان او بودم) همراه خود می برد.کلاسی پربار برایم بود که بهترین مایۀ فکری را آنجا گرفتم.

روز قبل از عقد ایشان من و خانم دهباشی و خانم عبودیت منزل ایشان بودیم مادر و برادرایشان کارهای خانه و ماهم سفره عقد را آماده می کردیم،یادم هست ساعت 12 شب مارا مجبور به خواندن نمازشب کردند.اذان صبح میهمانها آمدند.نمازجماعت را به جماعت آقای طاهری و همراه آقای پرورش خواندیم،میهمانی بسیارساده و پراز معنویت،فضای ملکوتی ایجاد شده بود،نمازجماعت،دعای عقد و....

اما آخرین دیدار ما

همسران هردوی ما با هم دوست بودند . صبح عید سال 61 بود1/1/61 مراسمی در مسجد سید برای بزرگداشت شهدا گرفته بودند.من و همسرم و مادرشوهرم صبح روز عید تصمیم گرفتیم به خانه خانم عسکری جهت دیدن برویم.اتفاقاً آنها نیز جهت دیدن ما به خانه ما آمده بودند و هر دو خانواده به در بسته خورده بودیم و هر دو تصمیم گرفته بودیم که به مسجد سید برویم.آنجا همدیگر را در مراسم دیدیم واگر چه هر دو حزین و غمناک بودیم ولی از این اتفاق خنده مان گرفته بود.آنروز هنگام برخورد با خانم عسکری برای احوالپرسی مرا بسیارفشار دادند.عجب ارتباط تنگاتنگ بعدها باعث شد که هرگاه سرقبر شوهرشهیدم بروم چشمم به قبرخانم عسکری بیفتد و همزمان هر دو را زیارت کنم.

 

خاطره ای از مدیرمدرسه

از سال 51 الی 54 شاگرد خانم عسگری در مدرسه خانم مجتهدۀ امین بودم.این دبیرستان خانه ای قدیمی و بزرگ بود و برای دانش آموزان دختر محرم سازی شده بود یعنی دختران در آن راحت و باز در کلاسها می نشستند.مدرسه خلوتی و اندرونی آن اتاق بزرگ آئینه کاری شده بود.که خاج خانم امین در آن دوشنبه ها صحبت می کردند.دبیران را خود ایشان انتخاب کرده بودند که همگی متدین و متشخص بودند.هیچ مردی نیز به قسمت دانش آموزی نمی توانست بیاید.خانم مجتهده امین رئیس و مدیرخانم عسگری بود.معاونت مدرسه نیز خانم مقنعه ای نامی بودند.خانم عسگری همچنین دبیر زیست بودند.

اکنون که من 25 سال است در خدمت کارآموزش وپرورش هستم متوجه می شوم که الفبای فکری و ماهیتی دینی خودم را ازخانه عسگری یادگرفته ام. با اینکه فامیل خودم همه روحانی و متدین بودند ولی اصل فکردینی را از خانم عسگری گرفته ام. آغاز ورود من به عرصۀ دین و انقلاب به این صورت بود که کتابفروشی در خیابان مسجد سید بنام کتابفروشی قائم و خانم عسگری کتابهای دینی و مذهبی خودشان را از این کتابفروشی تهیه می کردند.برادرم در این کتابفروشی کارمیکردند و به من کتاب "چه باید کرد"، از دکتر شریعتی را داد تا در مدرسه آن را به خانم عسگری بدهم.آن روز ایشان غایب بودند و من کتاب را به خانه آوردم و آن را مطالعه کردم.و این شروع مطالعه و فکرمن بود.

همانطورکه گفتم حاج خانم امین روزهای دوشنبه در مدرسه در یک سالن بزرگ برای همه سخنرانی و تفسیرقرآن داشتند،خانم عسکری از این مکان به خوبی استفاده کرده تا اینکه دانش آموزان را جذب رفتارخود می کرد.

ایشان در مدرسه چند کار را همزمان انجام می دادند هم معلمی بسیارقوی و همزمان به دانش آموزان درس خداشناسی می دادند ارتباط عاطفی تنگاتنگی با بچه ها داشتند بطوری که با آنها ارتباط خانوادگی برقرار کرده بودند.

کاردیگری که ایشان انجام دادند طراحی مقنعه های بلند و پوشیده بود.

مدرسه حدود 5/2 سال قبل از انقلاب با تصمیم آ.پ بسته شد ولی ما همچنان با اجازه والدین خود به منزل شهید عسگری می رفتیم و تصمیم گرفتیم که ادامه تحصیل دهیم و 2 کتاب تحفت العقول و نهج البلاغه را انتخاب کردیم.

او یک معلم واقعی بود و من از نزدیک با اخلاق و رفتار ایشان آشنا شدم چنانچه همیشه با وضو بود و وقتی می خواست کلاس برود نمازتحیت می خواند و من وقتی معلم شدم هروقت به کلاس درس می رفتم این نماز را می خواندم.

ایشان در مدارس دبیردینی و قرآن بودند.آن موقع برای دبیران دینی و قرآن درسالن دبیرستان کلاس می گذاشتند که شهید بهشتی و شهید باهنر تدریس میکردند.

 

خاطره ای از معلم خانم دهباشی

هوالذی ارسل بالهدی ودین الحق لینظهره علی الدین کله ولوکروالمشرکون.

سخن را با آیاتی ازقرآن شروع می کنم که ایشان در تمام کلاسهای خود با این آیات آغاز سخن می نمودند،نورخدا هرگز خاموش نمی شود چون نورخدا حق است.

ایشان یک معلم واقعی بودند معلمی که از یک خانواده مذهبی از تبار پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س)،خانواده ساده زیست و عاشق قرآن و اهل بیت، ظاهری ساده با حجاب واقعی به همراه انگیزه حرفه معلمی، عاشق مدرسه ودانش آموز،عطش برای یادگیری ویاددهی،درهرمکانی و زمانی،درهرشرایطی با هرنوع فردی برای او فرق نمی کرد با چه کسی طرف است فقط میخواست از کسی یادبگیرد و به دیگران یاد بدهد،هرگزاو را بدون کاغذ و قلم و قرآن و نهج البلاغه نمی دیدی، مثل یک سرباز همیشه در حال آماده باش بود برای یادگیری ویاددهی.

وقتی وارد کلاس می شد گویی به بهشت واردمیشود،با احترامی خاصی به دانش آموزان سلام و احوالپرسی می کرد،درس را بانام خدا شروع می کرد ومطالب را توضیح می داد و اجازه می داد دانش آموزان ابراز شخصیت کنند با تأمل به سخنان آنها گوش میداد و به سؤالات با صبرجواب میگفت وبرای شناخت بیشتردانش آموز کتاب معرفی میکرد،وقتی ایشان درس را شروع میکردیم هیچ ندایی جزندای حق که از دهان ایشان شنیده نمیشد.

درجلسات درس قرآن ماه مبارک رمضان با علاقه شدیدی شرکت میکرد با تأمل به قرآن گوش میداد وهرکجا لازم میدید برای حضارتوضیح می داد و"انجام مسئولیت" میکرد.عجیب به "اغتنام فرصت" آگاه بود حتی در میهمانی ها هم باخود کیفی از قرآن ونهج البلاغه،قلم وکاغذ وکتابی به همراه داشت(زمان شناس) بود،وقت را تلف نمی کرد و اعتقاد داشت(زکات علم یاد دادن است) پس چون میخواهی یاد دهی باید یادبگیری.

همیشه دنبال افرادی میگفت که تشنه یادگیری هستند،مکان برای ایشان مطرح نبودعقیده داشت باید به سراغ افرادی رفت که امکانات کمتری دارند حتی اگر محل دوری باشد.چه بسیار نیروهایی ایشان تربیت کرد که که هم اکنون در تمام سطح شهراصفهان،نجف آباد و ... درحال انجام وظیفه هستند.

به نمازاول وقت احترام خاصی می گذاشت چون میدانست که نمازاست که به اوهمه چیزرا میدهد.درجمع دوستان بسیاربی تکلف بود،هیچ وقت ادتعایی نداشت، همیشه سعی میکرد از دیگران مطلبی را یادبگیرد،عاشق یادگیری بود.

اخلاق وعمل او تبلورایمانش بود.کاری را که انجام نداده بود به دیگران تکلیف نمیکرد تاخود ابتدا عمل کند(اسوه ایمان و اخلاق و رفتار زمانش بود)

اشتباهات دیگران را مؤدبانه گوشزد میکرد،درکاری ریا نمی کرد.

درفعالیت های اجتماعی جایی را انتخاب میکرد که به تأیید حضرت امام خمینی(ره) یا روحانیت باشد،علاقه خاصی واحترام خاصی به روحانیت میگذاشت ومایگفت اینها از ما جلوترند پس بهتر می فهمند.

برای یادگیری خیلی عجله داشت یک روز به ایشان گفتم چرا اینقدر عجله میکنید وقت هست ایشان میگفت خیلی دیراست زمان زود میگذرد.

علاقه عجیبی به اهل بیت داشتند وبعد از پایان نمازعید فطر سال57 در اصفهان به من گفتند دلم هوای حضرت معصومه(س) را کرده آماده ای تا بریم قم با مشورت واجازه خانواده به همراه دختر همسایه که بیماربود به قم رفتیم.

وارد حرم شدیم خیلی مؤدبانه زیارت کرد سجدکرد و با خدا رازونیازکرد وقت رفتن بود با ناراحتی آماده شد وآهی عمیق کشید وگفت:ای کاش اسلام در ایران به معنای واقعی برپاشود مدرسه ها همه اسلامی شودودختران وزنان همه باحجاب اسلامی باشند،آیا می شود روزی برسد که تمام کوچه ها به اسم امام حسین(ع) و ائمه باشد؟

ایشان آرزوی ظهورامام زمان (عج) را داشتند وهمیشه درحال منتظربود.

ازدواج ایشان

شرایط همسر:ایمان،اخلاق،تحصیلات دینی و علمی

مهریه:مهر اسنه حضرت زهرا(س)

لباس عروس:بسیارساده و با مقنعه ای سفید

سفره عقد:مزرعه ای کوچک با گلدان های گلی از لاله های قرمزبه یادشهیدانی که درهمان زمان شهید شده بودند(درهمه حال به یادشهدا بودند).

پذیرایی:سخنرانی یک ساعته برای همه مدعوین درباره ازدواج حضرت زهرا(س) و تذکراتی به میهمانها.

فضا:فضای معنوی،بسیارساده حتی میهمانها با لباس ساده شرکت کردند.

آهنگ:آوای دلنشین صلوات و الله اکبر.

پس از ازدواج

خانم عسگری همسری همراز، همراه بودند و در این راه به خیل شهدا پیوستند.

روزی پس از ازدواج به منزل ایشان رفتم و دیدم که قلم وکاغذ در کنارشان هست و مدام یادداشت میکند و در حال یادگیری هست حتی زمانی که درکنارفرزندانش بود بازهم درحال یادگیری است و آنوقت فهمیدم که چرا همیشه می گوید دیراست!دیراست!وقت کم است!

 

خاطره ای ازدوستان

گزیده ای از خصوصیت و ویژگی شهید

1- ساده زیستی و دوری از آن چه انسان را مشغول کرده و گاه اسیرخود می کند.وسیله نقلیه ساده ای داشت ولباس ساده می پوشیدند که اغلب خودشان می دوختند،درموقع خرید کالا از فروشندگان مؤمن وآبرومند خریداری می کرد.

نگین عقیق بزرگی که درقاب طلایی جای داشت و مزین به نام مبارک "حجة ابن الحسن عسگری" و نام مقدس چهارده معصوم در اطراف آن بود همواره برگردن آویخته بودند.سنجاق سینه ساده که به نام مبارک مهدی(عج) مزین بود بریقه لباسش می گذاشتند وعده ی زیادی از دانش آموزان ایشان به تقلید ازمعلم خود همین زینت ساده و الهی را همراه داشتند.

پوشش مقنعه درمیان زنان اصفهان زیرچادرکه نقش مهمی درحجاب زن دارد از ابداعات این شهید بزرگواربود که بلافاصله گروه گروه دختران جوان با علاقه کارایشان را تقلید کردند.

2- تبلیغات پیگیربه صورت تشکیل جلسات وکلاس های پیگیر.

تبلیغات ایشان کاربا قرآن بود وسعی می کردند به طورساده ترجمه آنها بیان شده ومصادیق آن ها بیان شودواین درحالی بود که اجتماعات عمومی مذهبی درآن زمان نمی توانست نیازجوانان ونوجوانان را درزمینه مسائل مورد نیازرفع کندومشکلات آنها را پاسخ گوید.

دراین ارتباط کتابهای ساده ومناسب معرفی می کرد،ازعوامل موفقیت ایشان ارتباط صمیمانه با جوانان ودانش آموزان بود،به آنها شخصیت می دادند و محترمانه با آنها ارتباط صمیمانه با عطرقرآن جلسات ایشان را سرشارازنشاط و معنویت می کرد وکام تشنه ی جوانان را سیراب می نمود و این زمانی بود که علناً با حقیقت اسلام مخالفت می شد مانند اشاعه ی بی حجابی،تبلیغ فیلم های مستهجن سینمایی و... ایشان با تشریح این اوضاع غیرت دینی خانواده ها راتحریک کرده و زشتی این اوضاع ضد دینی را بیان کند.

خاطره ای از شاگردان شهید

آشنائی ما از زمانی شروع شد که به دبیرستان حاج خانم امین رفتیم که شهید عسگری معلم علوم تجربی ما بودند درس را خیلی خوب می داد و می گفت گیاهان را بچینید و در دفترخود بچسبانید واسم هرکدام را درزیرآنها بنویسید واین کارجالبی برای مابود اما ایشان با این کارها می خواست به ما درس خداشناسی دهد.خیلی خوش اخلاق بود و صمیمانه با بچه ها ارتباط برقرارمی کرد،خارج از خانه با او ارتباط داشتیم حتی جمعه ها برای بچه هاجلسه می گذاشت و یک آیه را بیان می کرد وبه ما می گفت برداشت خود را در مورد آیه بیان کنید اگر درست می گفتیم که تشویق می کرد اگراشتباه می گفتیم با صبروحوصله اصلاح و تفسیرمی کرد. خاطره ای از دوستان با خواهرشهید بتول عسکری در اوج پیروزی انقلاب گاه وبیگاه سلام وعلیکی داشتیم دریکی از روزهای راهپیمائی که همه ره پویان راه امام درمیدان امام اصفهان جمع بودیم درکنارمیدان نشسته بودم که خانم عسکری درحال رفتن از کنارمن بودند،از خداوند که پنهان نیست بگذارازشما هم پنهان نباشدحال وحوصله سلام وعلیک هم نداشتم سرم را به نشانی اینکه ایشان را ندیده ام پائین انداختم اما ... روحیه گرم واسلامی ایشان که میخواست از شرایط خاصی که من داشتم باخبرشود تا آخرمیدان را خیلی طبیعی طی کر وبرگشت و این بی ادبی مرا نادیده گرفت وبه سراغم آمد و خیلی گرم طبق عادت همیشگی شروع کرد به احوال پرسی این برخورد محبت آمیز او مرا مدتها شرمگین کرده بود تا اینکه روزتشییع جنازه این خواهر معتقد و انقلابی درهمان حال که جنازه شهیدش بردوش مردم حمل می شد مدام با خودم گفتم خانم عسکری شرمنده ام از حرکت خودم،درهمان شب درحالی که نگران و افسرده به خواب رفتم او را در عالم خواب دیدم که به سرعت پیش من آمد و یک لحظه به من سرزد و گفت "وقت پیداکردم گفتم سری به توبزنم" آنوقت فهمیدم که راستی شهدات قابلیت می خواهد وبرای همیشه شهیدان زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند خداوند اورا با جداش صدیقه کبری و امام وشهیدان محشورفرماید انشاء الله.

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.