شهید بنت الهدی صدر

س 1401/05/25 - 11:40
شهید بنت الهدی صدر

شهید بنت الهدی صدر

شهید بنت الهدی صدر، فرزند علامه سید حیدرصدر و خواهر شهید آیت الله سید محمد باقر صدر است.

شهيد بنت الهدي صدر، فرزند علامه سيد حيدر صدر و خواهر شهيد آيت الهه سيد محمد باقر صدر است. مادرش فرزند شيخ عبدالحسين آل ياسين از عالمان بزرگ زمانه خود به شمار مي آمد. و پس از تولد نام آمنه بر او گذاشته شد اما در شش ماهگي پدرش را از دست داد.

بنت الهدي خواندن و نوشتن را در خانه از مادرش آموخت. مادرش هميشه ذکاوت و استعداد تعليم و تعلم او را مي ستود و مي گفت: " هر چيزي که به او ياد ميدهم فراموش نميکند. "

وی تحصیلات خود را در زمینه ادبیات، اصول فقه و علم حدیث، در نجف اشرف و نزد برادرانش، سیداسماعیل و سید محمدباقر، فراگرفت و با مطالعه در مباحث فقهی، اخلاقی و تفسیر، به درجه اجتهاد نائل آمد.

بنت الهدی با سلاح علم و قلم، برای هدایت زنان عراق تلاش  جدید آغاز کرد و پرچمدار حرکت اسلامی بانوان در عراق شد، وی همچنین با تحت نظر گرفتن مدارش مختلف در شهرهای کاظمین و بغداد، در تربیت دختران مسلمان، نقش بسزایی داشت. یکی از خواهران مجاهد عراقی می گوید: بنت الهدی، آگاهی را در میان زنان بالا برد، حجاب را رواج داد و باعث شد تا دیدگاه های جامعه درباره زن و دیدگاه های زنان درباره اسلام تغییر کند.

کي از خواهران مجاهد عراقي ميگويد: "بنت الهدي، آگاهي را در ميانزنان بالا برد، حجاب را رواج داد و باعث شد تا ديدگاه هاي جامعه درباره زن و ديدگاه هاي زنان درباره اسلاک تغيير کند."

 

در ماه رجب سال 1399 هجری قمری، که شهید آیت الله صدر توسط رژیم عراق دستگیر شد، بنت الهدی با سخنان پرشور و حماسی خود، مردم را به قیام فراخواند و باعث شروع حرکتی انقلابی در عراق شد.

حرکت قدرتمندانه بنت الهدی، برادر را از زندان آزاد کرد؛ ولی طولی نکشید که دیگر بار در بیستم جمادی الاولی سال 1400 هجری قمری، بنت الهدی و برادرش، آیت الله سیدمحمد باقر صدر، توسط رژیم عفلقی و خونخوار عراق دستگیر شدند و دژخیمان بعثی، آنها را با شدیدترین شکنجه ها، تهدید کردند. ارعاب مزدوران، در وجود بنت الهدی اثری نگذاشت. او همچنان راست قامت در برابر آنان ایستادگی می کرد. رژیم از صبر بنت الهدی عصبانی شد و وی را در روز 23 جمادی الاولی- سه روز پس از دستگیری- به شهادت رساند.

 

جهادگر عرصه تعلیم و تربیت


بنت الهدی صدر با نعمت هدایت و ارشاد برادر بزرگوارش، سیّدمحمدباقر صدر، توانست در همه زمینه ها، به ویژه در عرصه تعلیم و تعلّم، بدرخشد. تألیف کتاب ها و نگارش مقالات و تأسیس مدارس «الزهراء» و تشکیل جلسات مذهبی برای بانوان و تدریس دروس حوزوی برای ایشان و برگزاری مجالس دعا و تعظیم شعائر دینی و رفع اشکالات شرعیِ زنان، از جمله فعالیت های چشمگیر او محسوب می شوند. (1)

در این مقاله سعی شده است ضمن اشاره ای گذرا به زندگی نامه وی، گوشه ای از فعالیت های او در حوزه تعلیم و تربیت ترسیم گردد.

 

نسب پدری
 

خانم آمنه(بنت الهدی) صدر نسبت پدری اش به امام موسی بن جعفر(ع) می رسد. «پدر ایشان سید حیدر، فرزند سید اسماعیل، بود که پس از میرزا محمّدحسین شیرازی به مقام رفیع مرجعیت عامّه شیعیان رسید. ایشان در علم و ایمان شهرت داشت. مادرش فرزند شیخ عبدالحسین آل یاسین از عالمان بزرگ زمانه خود به شمار می آمد. حاصل این ازدواج ده فرزند بود. بنت الهدی با برادرش محمّد باقر چهار سال فاصله سنّی داشت. بیش از شش ماه از ولادت آمنه نگذشته بود که پدرش را از دست داد.»(2)

 

ویژگی های شخصیتی
 

این بانو یک مربّی توانا، نویسنده، شاعر، اندیشمندی دردمند و دانشمندی با اعتقاد، با اخلاقیاتی نیکو و معاشرتی پسندیده بود. وی با پذیرفتن بانوان، چنان لبخندی بر لبان آن ها می نشاند که غم را از جانشان می زدود. او دارای هوش سرشاری بود و کرم بیش از حدّی نسبت به درماندگان داشت. او صمیمی، هدایتگر و عفیف بود و یدی طولا در تربیت اسلامی داشت. به تحصیل کرده ها اهمیت می داد، اما با همه برخوردی یکسان داشت. به اعتقاد وی طبقه تحصیل کرده در نسل های آینده تأثیر بیشتری دارد. در همه صحنه ها حاضر و مورد اطمینان مراجع مسلمان و پرهیزگار بود. یکی از خواهران مجاهد عراقی می گوید:

«محبت و عاطفه و روش جذّاب ایشان و به طور کلی، چهره متکامل اسلام را در این شهید بزرگوار بنت الهدی می دیدم. نهایت ایثار در او متجلّی بود. آگاهی بخشیدن به دیگران را وظیفه شرعی و واجب خویش می دانست. جلوه رفتاری او با دیگران به گونه ای بود که گویی سالیان دراز با آن ها زیسته است. شخصیت وی در دل ها نفوذ عمیقی داشت.»(3)

 

فراگیری خواندن و نوشتن
 

شهید بنت الهدی خواندن و نوشتن را در خانه از مادرش آموخت. مادر اولین معلمی بود که او را با ساغر محبت سیراب کرد و آن گاه ساقی جام های علم و معرفت او شد. مادرش همیشه ذکاوت و استعداد تعلیم و تعلّم او را می ستود و از فهم و احاطه ذهنی او تعریف می کرد و می گفت: هر چیزی که به او یاد می دهم فراموش نمی کند. مراحل تعلیم او به وسیله دو برادرش تکمیل شدند و او 11 ساله بود که با برادرش برای تحصیل عازم حوزه علمیه نجف شد. نخست مقدّمات و سپس دروس خاص را نزد وی فرا گرفت و علاوه بر علوم دینی، به فراگیری علوم نوین نیز پرداخت. وی صرف، نحو، اصول، فقه، حدیث، اخلاق، تفسیر و سیره را نیز در محضر برادر آموخت. در همه جوانب، توسط برادرش با علوم عربی آشنا گردید، تا آن جا که حتی در سنین نوجوانی بر نوشتن شعر نیز قدرت پیدا کرد. شعر معروف«هرگز از راه خود باز نخواهم گشت» از اوست.

 

بالندگی و استحکام نیروی علمی و دینی
 

شخصیت علمی و دینی این بانو به دست برادر شهیدش آیت الله سیدمحمدباقر صدر رضوان اللّه علیه نضج یافت و به بالندگی و شکوفایی رسید و این بانو با راهنمایی های او، به درجات متعالی کمال و پرهیزگاری و علم و شناخت نایل گردید. شکی نیست که وراثت و محیط در روند مثبت یا منفی رشد و تربیت انسان تأثیر عظیمی دارند. آقای محمّد شمس در کتاب خود می نویسد: من از خلال آشنایی که با روحیه شهید بنت الهدی داشتم، به این معتقد گردیدم که مقدّمات و شاخصه های شخصیت او از حدّ تأثیر رشد و محیط فراتر بودند و چه بسا این دو عامل از اولین سبب های تشکیل ساختار شخصیت او محسوب نمی گردیدند، بلکه خصایص و خصایلی که موجبات سیر سریع وی در مدارج ترقّی را فراهم کردند و به او توانایی بخشیدند تا از ظرف زمان و مکان بگذرد و به این مراحل برسد، خصال و اوصافی بودند که این بانو را برای زنان  الگو قرار داده و از وی نمونه ای از یک زن فرهیخته، پرهیزگار، مؤمن، مبارز و آگاه به اهداف زندگی ساخته اند. این بانو از نخستین روزهای حیات خویش تا پیش از شهادت، وجود خود را به علم و تهذیب اسلامی آراسته بود. فرهنگ علمی و تربیتی او افق های وسیع و همه جانبه ای داشت. مقالات او در مجله الأضواء در این دوران(1966.م) گوشه ای از این ابعاد را منعکس می نمودند و عمق اصالت و نبوغ وجودی این بانو را متجلّی می سازند. مجله الاضواء توسط جمعی از علمای نجف اشرف منتشر می گردید و فقط مطالب برگزیده و ممتاز در آن درج می شدند. با این حال، بانو بنت الهدی(ره) در این مجله از بارزترین نویسندگان و پیشتاز در کتابت و تألیف به شمار می آمد. در نجف اشرف یا حتی تمام کشور عراق، هیچ زن نویسنده ای پیش از این بانوی شهیده، مقالاتی در ژرفا و اصالت همسانِ نوشته های این بانو ننگاشته بود. (این مطلب، علی رغم کمبودهایی است که آن شهیده به سبب موقعیت خود با آن ها روبه رو بوده است) مقالات این بانو در مجله الاضواء از حیث متانت بسیار ممتاز بود، تا آن جا که حتی بعضی می پنداشتند برادرش سیدمحمّدباقر صدر مقالات و مکتوبات خود را با نام خواهرش منتشر می کند. بزرگان علمای نجف برای بانوان جلسات دروس حوزوی، به ویژه علم فقه و اصول، تشکیل نمی دادند، ولی شهیده بنت الهدی از این مرز گذر کرد و بخش های عظیمی از علم فقه و اصول را نزد دو برادر بزرگوارش سید اسماعیل صدر و سیدمحمّدباقر صدر(ره) آموخت. در اغلب روزهایی که سید شهید(محمّدباقر صدر) در بعضی از مسائل فقهی و اصولی، بخصوص در کتاب مکاسب مناقشه می فرمود، وی نیز این فرصت ها را غنیمت می شمرد. آن چه بدان قطع دارم این است که این شهیده در بخش احکام فقهی عمومی به عنوان یک رکن به حساب می آمد و در شناساندن احکام فقهی، ملجأ و پناه بسیاری از زنان مؤمنه بود؛ چنان که وی در ایام حج نیز راهنمایی دینی زنان حج گزار را بر عهده داشت، در حالی که مسائل حج و احکام آن از سخت ترین و وسیع ترین احکام شرعی به شمار می روند.

 

هوش و فطانت علمی
 

شهیده بنت الهدی در ذکاوت و فطانت ممتاز بود و هوش وی، بر همه بخش های علمی و معرفتی، که در آن ها تفکر کرده بود، احاطه داشت، تا آن جا که اگر بگوییم سید شهید(ره) از ذکاوت و فطانت و توانایی احاطه علمی خواهر تعجب می کرد، مبالغه و غلو نکرده ایم. کتاب مکاسب شیخ انصاری از جمله کتبی است که طلاّب علوم دینی آن را پیش از ورود به بحث خارج فرا می گیرند و بعضی از علما معتقدند: هر کس کتاب مکاسب را به صورت متقن فراگیرد و آن را به شکل کامل بفهمد، مستحقّ اجازه اجتهاد می شود. این کلام نشان دهنده اهمیت این کتاب و مطالب علمی عمیق و مشکل آن است. با این حال، مطالبی از سوی این بانو درباره این کتاب مطرح می شدند که سید شهید(ره) به آن ها پاسخ می گفت و به مناقشات او درباره مطالب این کتاب جواب می داد، و این حقیقت نشان می داد که این بانو مراحل علمی متقدّم بر وصول به این مقام را طی کرده بود؛ زیرا از عادات سید شهید این بود که وقتی با اشخاصی که در مطالب علمی در سطح ایشان نبودند روبه رو می شد، با سکوت و عدم پاسخ گویی، آن ها را از بحث در آن مسائل منصرف می گردانید و یا آن ها را نصیحت می کرد که به آن چه برایشان فایده ای ندارد نپردازند، ولی هرگز در رابطه با پرسش های علمی خواهرش، این گونه برخورد نمی کرد. سیره علمی سید شهید با خواهرش بر این معنا دلالت می کرد که وی به سطح بلند علمی او اعتقاد دارد. امّ فرقان در بطلة النجف مکالمه ای را بین شهیده بنت الهدی و سید شهید از قول این بانو نقل می کند: «یکی از جلسات، همراه سید نشسته بودیم و کتاب فلسفتنا در جلوی روی سید بود و او مشغول شرح و بسط و بیان بعضی از غوامض آن بود. من به برادرم گفتم: آقای ما! من کجا، شما کجا! ... من ریشه ای در درجات علمی و فلسفی شما ندارم. فلسفه سخت است و اهلی دارد و شما اهل آن هستید. سید به من جواب داد: این مهم نیست. شما از من تواناتر هستید. گفتم: چگونه؟ فرمود: شما شعر می نویسید و من با وجود آن که شعر را دوست دارم و به آن اشتیاق می ورزم و بر سیاق و اسلوب بلاغت توانایی دارم، نمی توانم حتی یک بیت شعر بنویسم. شعر موهبتی است و شما در این موضع از من تواناترید.»

 

تلاش ها و مبارزات سیاسی
 

خواهر امّ صادق(4) می گوید: شهید از کودتای 14 ژوئیه 1958 در عراق، فعالیت خود را آغاز کرد و دست به انتشار مقالاتی در برخی مجلاّت و روزنامه ها زد. در الاضواء با نام مستعار ا. ج، مطلب می نوشت. در کنار جنبه های ادبی در داستان ها و نوشته هایش، همواره سعی داشت کتاب هایی بنویسد که دیگران را به حقایق متعالی و اصیل اسلام رهنمون سازند. او ازدواج نکرد. اما مشکلات دیگران را در این زمینه حل می کرد. او به خاطر شرایط سخت زندگی و بیماری مادرش، که همواره باید در کنار او می بود و به خاطر همراهی برادر در فعالیت های اجتماعی و سیاسی، نتوانست ازدواج کند. او به همراه برادرش در عراق، تحرّک عجیبی ایجاد کرد و در زمینه حجاب و پوشش دختران دانشگاهی، فعالیت های چشمگیری نمود. گفته شده مدتی که سید محمدباقر صدر(ره) تحت نظر بوده، ایشان رابط او بوده است. این بانوی بزرگوار پس از دستگیری برادر، خطبه ای در حرم مطهّر حضرت علی(ع) ایراد نمود که منجر به دستگیری وی شد. پس از سخنرانی در حرم، تظاهراتی به پا شد که عده ای کشته و زخمی و عده ای دستگیر شدند. در نخستین مرتبه ای که آیت الله صدر را دستگیر کردند، خانم تا خیابان اصلی همراه او جلو آمد و تصمیم گرفت که همراه وی سوار ماشین شود، ولی مأموران نگذاشتند. او می دید که ده ها ماشین مسلّح آمده اند، به راننده حامل آقای صدر گفت: بالاخره روزی تو بیدار می شوی و از این کار خود پشیمان می گردی، و در همان مکان، فریاد برآورد و سخنرانی عجیبی کرد که همه را به تعجب واداشت؛ فرمود:

«شما گمان کرده اید مردم نجف خواب هستند که این موقع شب آمده اید؟ چه چیزی شما را می ترساند؟ چه چیزی در این خانه مشاهده کرده اید؟ آیا اسلحه و مواد منفجره دیده اید؟ یک مرد بی سلاح که فقط ایمان و عقیده دارد! این همه نیرو چه لزومی دارد؟ مردم دیگر بیدار شده اند. تا کی وجدان تان در خواب خواهد بود؟ چرا تن به این زندگی ضلالت بار داده اید؟ و رو به برادر گفت: من برنمی گردم. می خواهم همانند زینب(س) که برادرش حسین(س) را همراهی کرد، همراه تو باشم. تا اتومبیل حامل برادر ایستاده بود، ملازم و مراقب بود، اما وقتی حرکت کرد، با تکبیرهای رعد آسای خویش، قلب دشمنان را به لرزه درآورد، و سخنان خود را با آیه «وسیعلمُ الذّینَ ظَلموا ای منقلَبٍ ینقلبونَ»(شعراء: 227) و«العاقبةُ للمتقین»(اعراف: 128) پایان داد. همه ساکت بودند و آقا را بردند. بنت الهدی هم به سمت حرم مطهّر حرکت کرد و در راه فریاد می کشید: که ای مردم، به شما ستم کردند! مرجع شما را گرفتند! در حرم هم با ممانعت خادمان، که عمّال رژیم بودند، مواجه شد، اما آن جا هم سخنرانی کرد و همه را به گریه واداشت. خانم می گفتند: مردم کم بودند و به منزل آمدم. اما ایشان فردای آن روز، به بازار نزدیک حرم رفت و با فریادهای تکبیر و سخنان پرشور، مردم را به قیام فراخواند. همین فریادها انگیزه یک حرکت عظیم در عراق شد و ناچار آیت الله صدر را آزاد کردند. اما در اندیشه دستگیری دوباره وی بودند. بالاخره، در 20 جمادی الاول سال 1400 آیت الله صدر را دستگیر نمودند. اما این بار هم در زندان تلاش های رژیم برای واداشتن آیت الله صدر به صدور اجازه ورود به حزب بعث و تحریم«حزب الدعوه» به جایی نرسید. چون رژیم بعثی ناامید گردید، دست پلیدش به خون دو فرزند پاک پیامبر(ص) آلوده شد. هنگام طلوع فجر روز 16 رجب سال 1399 منطقه«عماره»، که خانه شهید در آن قرار داشت، توسط ابوسعد، رئیس سازمان امنیت، و نیروهایش، که بیش از 200 تن بودند، محاصره شد. آن ها وارد خانه شدند. پیش از ورود، آقا فرمود: ابوسعد چه می خواهی؟ او با صدای لرزان جواب داد: می خواهیم تو را ببریم و پس از مدتی کوتاه بازخواهیم گرداند. برای بردن خانم هم همین طور شد؛ گفتند: می خواهیم تو را نزد برادرت ببریم، ایشان با شما کار دارند. خانم فهمید و گفت: می دانم. سپس به داخل آمد و آستین های خود را تا مچ سفت بست که اگر او را شکنجه کردند، پوشش او محفوظ باشد. ایشان را هم از نجف به بغداد بردند و بنا بر شواهدی، شب سه شنبه 19فروردین به شهادت رساندند. طبق نقل های رسیده، ایشان در زندان نیز دست از مبارزه برنداشت. ایشان را صبح یکشنبه 17 فروردین دستگیر کردند. 2 تن از افراد صالح و مطمئن از امارات متحده عربی عازم عراق شدند و در تماس هایی که با بستگان علاّمه مجاهد در نجف و کاظمین داشتند، به نقل از یکی از برجسته ترین افراد حوزه علمیه نجف اشرف، که وی نیز از نزدیکان آیت الله صدر می باشد، گزارش دادند که ساعت 12 شب چهارشنبه 20/1/59 افراد سازمان امنیت با 3 اتومبیل جلوی درب منزل ایشان رفته، او را با خود بردند و در بین راه، ضمن تهدیدهای زیاد گفتند: آیت الله صدر و خواهرش در داخل اتومبیل هستند.

پس از مدتی توقف نمودند و او متوجه می شود که در وادی السلام نجف است. وی ادامه می دهد. مأموران با سرعت زیاد قبرکن حاضر کردند و مراسم دفن انجام شد. دو نفر نام برده در تحقیقاتی که با برخی از کارکنان قبرستان وادی السلام نجف انجام دادند، گزارش کردند که آثار بسیار مشخص و زیادی از شکنجه و ضرب بر روی جنازه مقدّس هر دو دیده می شدند.(5) بنت الهدی در زندان هم دست از مبارزه برنداشت وسعی در ارشاد زندانیان دیگر و زندانبانان خویش داشت. و این چنین است که در کنار هر مرد بزرگی در تاریخ، زنی بزرگ مشاهده می شود.

 

فعالیت های تعلیمی و تبلیغی
 

جهاد علمی و تربیتی و تبلیغی سیده شهیده دارای مراحلی بود که در این جا به اهم آن ها به اختصار اشاره می شود:

الف. تأسیس مدارس الزهراء و برخی مراکز فرهنگی:
 

سید شهیده از مؤسسان و بنیان گذاران مدارس«الزهراء» وابسته به«صندوق خیریه اسلامی» در بغداد و کاظمیه و نجف بود. (1967 م) هدف او از تأسیس این مجتمع های آموزشی ابتدایی و غیرابتدایی صرفا تأمین نیازهای آموزشی نبود؛ زیرا مدارس حکومتی که در عراق وجود داشتند، دانش آموزان دختر را آموزش می دادند، بلکه ضرورت های دیگری موجب تأسیس این مدارس گردیدند؛ از جمله این ضرورت ها، می توان مقابله و رویارویی با فرهنگ مادی را، که موجبات فساد و انحراف اخلاقی را فراهم می کرد، ذکر نمود، هم چنین نشر فرهنگ اسلامی صحیح به نحو وسیع که می توانست جایگاه زن را ارتقا بخشد. بدون شک، این مدارس از برترین شیوه هایی که در خلال آن ها زمینه تربیت و پرورش فرهیختگان فراهم می شدند، برخوردار بودند و این شیوه ها با مقتضیات عصر و خواست های دانش آموزان نیز مناسبت داشتند.

پس از جلب موافقت دولت برای تأسیس این مدارس، مقرّر گشت همان مواد درسی که در مدارس دولتی(در مقطع ابتدایی و غیر ابتدایی) تدریس می شوند در این مدارس هم تدریس گردند تا فارغ التحصیلان این مدارس از ادامه تحصیل منع نشوند. البته به این مواد، مواد دیگری از دروس عقیدتی و تربیتی اسلامی نیز به صورت فشرده و تفنّنی اضافه گردیده بودند. بانو صیدلی، مدیر«مدارس الزهراء»، در این باره می گوید:

یکی از راه های مقابله با ترویج فساد اخلاقی اهتمام و عنایت به تربیت نوین دختران و پرورش جهت دار و هدفمند آن هاست، و این مسأله انجام نمی شود، مگر از طریق ایجاد مدارس اسلامی که برای این منظور اختصاص داده شده اند و بر این اهتمام می ورزند تا در این راستا، هویت حقیقی زن مسلمان به وی بازگردانده شود. شهیده بنت الهدی برای تأسیس این مدارس ملّی رسمی، که تحت پوشش قوانین حکومتی بودند، تلاش فراوانی کرد و بیش از دو ماده درسی نیز برای تربیت دختران در این مدارس به سایر مواد درسی اضافه نمود و بانوان معلمه ای را، که دارای کفایت علمی و مزایای خاص بودند و به شئونات اسلامی التزام داشتند، بر این کار گماشت تا اسوه و الگوی دختران قرار گیرند و نام این مدارس را«مدارس الزهراء» گذاشت. مرکز این مدارس را نیز بغداد و کاظمیه قرار داد. این مجتمع ها شامل مهد کودک، مدرسه ابتدایی و غیرابتدایی بودند. در این زمینه، یکی از فعالیت های مهم او آموزش فرهنگ جهت دار و تربیت اسلامی هدفمند به معلمان و مدرّسان این مدارس بود که پس از پایان وقت مدرسه، طی یک حضور الزامی به ایشان آموزش داده می شد. این مدارس نسبت به مدارس دولتی، موفقیت های فراوانی در امتحانات سراسری وزارت خانه ای داشتند، به گونه ای که به قوّت علمی و تربیتی مشهور بودند و استقبال مردم به این مدارس به حدّی بود که برای ورود به آن صف می کشیدند و این مدارس گنجایش همه داوطلبان را نداشتند. حضور شهیده بنت الهدی در این مدارس بر مدار خاصی می گردید و ایشان سه روز از هفته در هر کدام از مدارس که مقتضی بود، حاضر می شد و سه روز نیز به مراکز تعلیم نجف اشرف تشریف می برد.

سرانجام، مجاهدت های شهیده بنت الهدی ثمر دادند و علی رغم کمی امکانات، به نتایج پربرکتی رسیدند. خانم صیدلی در این باره می گوید: «مایه خوش بختی است که می بینم در بریتانیا و خلیج فارس، مجموعه ای از فارغ التحصیلان مدارس الزهراء وجود دارند و من بسیار خوشحالم که آن ها توانستند به آرزوهای این شهیده جامه عمل بپوشانند و امید است شکوفه های روییده در این مدرسه، مادرانی صاحب رسالت و همسرانی مجاهد شوند.» این مدارس به طور کلّی، برای بخش عظیمی از جامعه زنان امکان آموزش فراهم می کردند؛ زیرا بعضی از این دختران از ورود به مدارس حکومتی، که وسیله ای برای فاسد نمودن آن ها بود، به سبب حجاب شان منع می شدند، ولی این مدارس برای این عده فراوان فرصت فراگیری آموزش های دینی و فرهنگ عمومی را فراهم می نمودند. شکّی نیست که شهیده بنت الهدی در راه این امر شرعی مبارک تلاش فراوانی کرد و مال و وقت و سلامت خود را در راه انجام این امر گذاشت. او دایم بین بغداد و نجف در حرکت بود تا به امر تدریس و نظارت و توجه به مدارس بپردازد. بانو صیدلی از مجاهدت های این شهیده در این زمینه و در آن دوران این گونه حکایت می کند: «بنت الهدی به من می گفت: من روزم را در اداره مدرسه می گذرانم و ظهر را به بعضی از اعمال شخصی و امور منزل می پردازم، عصرها جلساتی را در خانه تشکیل می دهم و به تدریس فقه و شرائع الاسلام اشتغال دارم و پس از پایان وقت، در شب ها به خواندن کتب اسلامی و فرهنگی و فقهی می پردازم.»(6) او هم چنین می گوید:

«من به خاطر کثرت اشتغال در کارها، گاهی نماز ظهر و عصر را با وضوی نماز صبح می خوانم و گاهی نماز مغرب و عشا را نیز با وضوی نماز صبح بجا می آورم.» به دلیل خوش نامی که«مدارس الزهرا» از حیث علمی پیدا کرده بود، آوازه او در جامعه بلند شد و مورد احترام و توجه قرار گرفت و این یکی از اسبابی بود که زمینه را برای صدور بخشنامه سال(1972.م) مبنی بر الحاق این مدارس به وزارت تربیت و تعلیم فراهم کرد و مسئولیت نظارت تامّه بر این مدارس به این وزارت خانه منتقل شد. از این تاریخ بود که شهیده بنت الهدی همکاری با این مدارس را ترک کرد. از دیگر فعالیت های مهم وی تأسیس یک مرکز فرهنگی در شهر کاظمین بود که فعالیت های فرهنگی و اسلامی را به عهده داشت. به همّت او، اجتماعات دیگری نیز تأسیس شدند که در آن ها، دانش آموزان، دانشجویان، کارمندان و دیگر اقشار حضور می یافتند. امّ احمد، یکی از خواهران مجاهد عراقی، درباره او می گوید: ایشان تکیه زیادی بر بررسی مفاهیم اسلامی داشت و همواره دیگران را به نویسندگی و تألیف کتاب دعوت می کرد. او می خواست جامعه زنان را تغییر دهد و مظاهر جاهلیت و انحراف را از جامعه زنان بزداید، فرهنگ غربی وارداتی را از بین ببرد. و به جای آن، ساخت جدیدی بر پایه رفتار و عقاید اسلامی بنا نهد. او می کوشید با افکار و تعلیمات خود، از هر یک از اطرافیانش یک شخص مؤمن و آگاه بسازد؛ کسی که بتواند دیگران را به سوی خدا دعوت کند. ایشان در اواخر عمرش کتابی نگاشته بود که در آن، دردها و رنج ها و احساسات خود را منعکس نموده بود، ولی متأسفانه این کتاب در دسترس نیست.

 

ب. تدریس و برگزاری جلسات دعا:
 

سید شهید بنت الهدی(ره) راه درازی را در راه تعلیم و تعلّم پیمود و«تدریس»، یک نمونه از کوشش های او بود. در سیر علمی، مشکلاتی بر سر راه بنت الهدی قرار داشتند؛ از جمله این که کتاب های درسی حوزوی غالبا برای تدریس نگاشته نشده بودند. به همین دلیل، به روشی واضح برای تبیین و تفهیم مطلب نیاز بود. مشکل دیگری که در راه تدریس دروس حوزوی وجود داشت چاپ های بد و نوشتارهای درهم این کتاب ها بود؛ کتاب ها غالبا چاپ سنگی بودند. علاوه بر این، مواد درسی علمی در حوزه ها دارای طبیعتی متمایز و اصطلاحات خاصی هستند و به همین دلیل، معمولاً برای عامّه مردم غیرمتعارف و فهم آن ها بدون مراجعه به یک استاد توانا ممکن نیست. شهیده بنت الهدی به سبب نزدیکی با دو برادرش مرحوم سید اسماعیل صدر و شهید سید خالد صدر قدس الله سرّهما این توانایی را داشت تا از همه این مشکلات عبور کند و احاطه وی بر مواد علمی حوزه، به ویژه مواد فقهی و اصولی، شایستگی او را بر تدریس بالا می برد. هدف حقیقی بنت الهدی از حلقه های تدریس که در خانه اش تشکیل می داد، فقط پرورش و تعلیم طلبه نبود، بلکه هدف وی این بود که ایشان را برای تحمّل مسئولیت ادامه این راه در آینده آماده نماید و چنان توانایی علمی در ایشان ایجاد کند که بتوانند بر ایجاد حوزه های علمیه بانوان قدرت پیدا کنند و بتوانند به نشر فرهنگ و تعلیمات اسلامی بپردازند. شهیده بنت الهدی در کنار تدریس، به طرّاحی فرهنگ دینی عمومی دست زد که در آن، افکار اسلامی را با روش های منسجمی متناسب با نیازمندی ها و مقتضیات روز مطرح می نمود. او در این زمینه، به پیروزی بی نظیری دست یافته بود و این امر مورد اقبال طبقات گوناگون جامعه زنان قرار گرفته بود. او گاهی درباره نظرات خود درباره شکل برگزاری مجالس روضه زنانه و سطحی که این مجالس باید بدان ارتقا یابند و درباره تحوّلی که واجب است در راه تنفیذ فرهنگ دینی اصیل در بین گروه های بانوان انجام پذیرد، مطالبی مطرح می نمود. وی درباره نوع برگزاری محفل هایی که به مناسبت ازدواج تشکیل می شدند، تأمّل می نمود تا این نوع محافل با اخلاق و آداب اسلامی تشکیل شوند و مناسبت خوبی برای فهم حقیقت ازدواج و اهداف آن در اسلام باشند و لازم می دانست که زن و شوهر از اخلاق عالی و انسجام کامل و عدم اهتمام به امور مادی برخوردار باشند و شکل طبیعی سرور و فرحی که با این مناسبات سازگار است نیز مورد توجه واقع گردد.

 

ج. کتابت و تألیف:
 

شهید سعیده بنت الهدی نویسنده ای زبردست و ماهر در نگارش و قصه پردازی و به کارگیری روش های قصه گویی برای نیل به اهداف و روشنگری های خود بود. از این نظر، می توان او را در این زمینه، پیشتاز و پیشوای بانوان نامید، به گونه ای که در نجف(با آن که مرکز حوزه علمیه و مرجعیت دینی بود) هیچ بانوی نویسنده مسلمانی را پیش از شهیده بنت الهدی نمی شناسیم. با این حال، این بانو اهل تواضع و سادگی بود و هرگز هدفش شهرت و خودنمایی نبود و بر حسب آن چه از او می شناسیم، وی گاهی نسبت به کتاب هایش تجاهل می کرد؛ گویی آن که این کتاب ها از او نیستند و علاقه ای که او را به آن کتاب ها وابسته کند در او وجود نداشت. شنیده نشده است که هرگز او به آن کتاب ها افتخار نموده، یا خودش را در معرض ثناگویی و ستایش گری قرار داده باشد، بلکه هدف او این بود که تا آن جا که ممکن است، به اسلام خدمت کند و در راه ایجاد بیداری اسلامی کوشش نماید. آن چه این حقیقت را تأیید می کند نام مستعار«بنت الهدی» بود که شهیده سعیده آمنه صدر برای خود انتخاب کرده بود؛ می خواست از شهرت و ریا و حبّ ذات دوری گزیند، در حالی که در نوشتن اسم حقیقی او، هیچ اشکال شرعی و عرفی وجود نداشت و حتی انتخاب این اسم به خاطر مشکلات امنیتی نیز نبود؛ زیرا تشکیلات نظارت بر مطبوعات مجوّز نشر را فقط با نام حقیقی افراد صادر می کرد و تنها سبب گزینش این نام آن بود که وی ناشناس باقی بماند و از شهرت دوری گزیند. شهیده بنت الهدی انتشار مقالاتش را در مجله الاضواء، که جماعتی از علما آن را انتشار می دادند، شروع کرد. در مجله ایمان نیز، که به وسیله مرحوم شیخ موسی یعقوبی منتشر می شد، مقالاتی به چاپ می رسانید. وی در نگارش خود ممتاز بود و مقالات او روح تازه ای داشتند و مشتمل بر فکری روشن و راه کارهای حل مشکلات زمان و در کمال دوری از مظاهر خودنمایی و ابراز شخصیت و علاقه به شهرت بودند. مؤلّفات شهیده بنت الهدی عبارتند از:


1. الفضیلة تنتصر 2. الخالة الضائعة 3. امرئتان و رجل 4. صراع لقاء فی المستشفی 6. مذکّرات الحجّ 7. لیتنی کنت اعلم 8. بطولات المرأة المسلمة 9. کلمة و دعوة 10. الباحثة عن الحقیقه 11. المرأة مع النبی.

وی مؤلّفات خطی دیگری نیز داشت که دستگاه حاکم بر عراق هنگام مصادره اموال بیت شهید سیدمحمدباقر صدر(ره) پس از شهادت او، آن ها را مصادره نمود.

 

د. تعلیم و تربیت در حج:
 

قلب شهیده بنت الهدی(ره) مشتاق بیت الحرام و مشاهد مشرّفه ای بود که در دیار مقدّس مکّه و مدینه وجود داشتند. وقتی ایام حج فرا می رسید، حالت شوق عجیب و فرح فراگیری وجودش را فرامی گرفت.

شهیده بنت الهدی (ره) در ایام حج همانند مرشدی دینی در یکی از کاروان ها، که از بغداد و کاظمیه حرکت می کرد، رهسپار حج می شد. وی در ایام حج، مسائل حج و احکام آن را به زنان می آموخت و به دلیل آن که از ناحیه فقهی بر فتاوای فراوانی از مراجع گوناگون احاطه داشت، نیاز علمی هر مقلّدی را طبق فتوای مجتهد خودش برآورده می کرد. اگر به مسأله ای برمی خورد که حکم آن در رساله ها وجود نداشت، با برادرش آیت الله صدر تماس تلفنی می گرفت تا حکم شرعی را از آن ها دریافت کند.

 

ه. ایجاد ارتباط بین مرجع تقلید و مقلّدان:
 

سیده شهید در راه ایجاد ارتباط بین شهید سید محمد باقر صدر و بانوان مقلّد او نقش عظیمی داشت. وی با حفظ امانت، مسائل فقهی را که برای زنان پیش می آمد و حیا مانع آن بود که بتوانند مستقیما آن ها را از سید شهید بپرسند، به برادرش عرضه می داشت و پاسخ آن ها را به مراجعان می داد. سیده امّ جعفر نیز گاهی بر حسب مناسبت و طبیعت موضوع، به او کمک می کرد. البته این تنها حرکت او در این زمینه نبود و در موارد فراوانی، وی رابطه علمی بین مرجع و مقلّدان او را فراهم می کرد.

 

پي‌نوشت‌ها:
 

1- کتاب الشهیدة بنت الهدی سیرتها و مسیرتها، الشیخ محمدرضا نعمانی، مؤسسه اسماعیلیان، تاریخ نشر، 1378، ه. ش، 1420 ه. ق.
2- عبدالرحیم اباذری، امام موسی صدر امید محرومان، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 14.
3- همان.
4- همسر حجت الاسلام حکیم.
5- علی دوانی، نهضت روحانیان ایران، بنیاد خیریه فرهنگی امام رضا(علیه السلام) سید محمد موسوی، یادواره شهید محمد باقر صدر، قم، بشیر، ص 7 10.
6- روزنامه بطلة النجف، ص 45.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 3/ج

 

بنت الهدي و سرآغازي تلخ
 

از جمله مسائل و نکاتي که آن شهيده با اندوه و تأسف از آن ياد مي کرد، محدوديتي بود که برخي از متجحران در ابتداي شکفته شدن استعداد و نبوغش عليه او ايجاد کردند. آنان حتي با انتشار نوشته هايش در مجله «الاضواء» هم مخالفت مي کردند و وقتي بر اثر فشارهاي زياد، با چاپ آنها موافقت کردند، آنها را با نام اختصاري (آ.ح) يعني آمنه حيدر منتشر ساختند. چاپ اول کتاب «الفضيله تنصر» (فضيلت يپروز است) نيز با نام اختصاري (آ. ح) چاپ شد. او در راه جهاد و مبارزه، سختي ها و مرارت هاي بسياري را به جان خريد، اما هيچ گاه دلسرد نشد و عقب ننشست. او درباره مقاومت و سختکوشي و صبر و تحمل مشکلات در راه خدا اين گونه سروده است.

اسلامنا انت العزيز و کل صعب نيک سهل

ولاجعل دعوتک الکريمه

علتهم الايام يحلوا

اي اسلام ما، تو عزيزي و هر سختي اي در راه تو آسان است

در راه نشر پيام ارزشمندت

تلخي هاي روزگار شيرين خواهد بود

حضور همگان آزاد است
 

بنت الهدي در شب هاي ماه رمضان، جلسه دعا برپا مي کرد. در اين مجلس، بسياري از زنان از طبقات مختلف فرهنگي و بازاري شرکت مي کردند. در اين جمع، عده اي از پيرزنان نيز حضور مي يافتند. آنان در جلسات از هر چيزي سئوال مي کردند و حتي سئوالات ابتدايي هم مطرح مي کردند که اين امر، ناخرسندي عده اي از زنان حاضر را بر مي انگيخت و درخواست مي کردند که اين پيرزنان در جلسه حضور نيابند و موضوع را با بنت الهدي در ميان گذاشتند. او لبخند مي زد و مي گفت، «همه به اين مجلس دعوت شده اند. نمي دانم حضور اين مادران در جلسه و طرح سئوالات براي کسب آگاهي بيشتر، چه ضرري براي شما دارد؟ آيا طلب علم و آگاهي محدود به سن خاصي است؟ و آيا کسب آگاهي، حق عده اي به خصوصي است؟ وظيفه يک مبلغ صادق آن است که قلب خود را براي همه مردم با هويت ها و فرهنگ هاي مختلف بگشايد. گناه آنان چيست که بايد از نور معرفت محروم بمانند، حال آنکه اولين شهيد اسلام، زني بود که کنيز يکي از مشرکان به شمار مي رفت و ما به او تأسي مي جوئيم و از راه و روش او الهام مي گيريم».

 

استراحت فداي مسئوليت
 

در يکي از شب هاي سنگين که در زندان بزرگي به نام عراق به خصوص در شهر علم، نجف اشرف، به سر مي برديم و اوضاع جامعه بسيار خفقان آور و نگران کننده شده بود و طالبان علم مي ترسيدند از خانه خارج شوند و عمليات اخراج طلاب ايراني و غير آنان از عراق به شدت در جريان بود و مزدوران و اراذل رژيم و دزدان امنيت کشور در هر کوي و برزن پراکنده و مستقر بودند؛ من در حالي که پاسي از شب گذشته بود، خسته و کوفته و با حالي نزاد و رنجور، به سمت خانه شهيد صدر به راه افتادم و در خانه را زدم. گوئي داشتم در خانه پدر و مادرم را بدون هيچ خجالت و ترسي مي زدم و با خود فکر نمي کردم که اين وقت، زمان مناسبي نيست و اهل خانه در خوابند و نياز به استراحت دارند. احساس مي کردم در اين خانه کساني هستند که مي توانند مرهم دردهايم و التيام بخش آلامم باشند. در آن خانه کساني هستند که مي توانند مرا از سختي ها برهانند و براي مشکلاتم راه حلي بيابند.

باري «ام جعفر» همسر سيد صدر، در را باز کرد. او هنوز بيدار بود و تازه مي خواست بخوابد. به من خوش آمد گفت. گوئي مي دانست در درون من چه مي گذرد. آهسته شروع به صحبت کرديم تا کسي بيدار نشود. در اين لحظه متوجه صداي پايي شدم که از پله ها پايين مي آمد و ناگهان خود را در برابر شهيد بنت الهدي ديدم که به نظر مي رسيد خواب بوده و بيدار شده است. در آن لحظه خجالت کشيدم که باعث مزاحمت براي او شدم، اما او تأکيد کرد که نه تنها ناراحت نشده، بلکه از آمدن من خوشحال هم هست. بعد از آن، موضوعي را که به خاطرش در آن وقت شب به آنجا رفته بودم، مطرح کردم.

 

آخرين ملاقات
 

آخرين ملاقات من با شهيد بنت الهدي، پيش از آنکه همچون جدشان در شعب ابي طالب در محاصره قرار گيرند، صورت گرفت. اين ديدار چند ماه پس از جدايي از همديگر به وقوع پيوست. من در فاصله اين چند ماه، عهده دار مأموريتي در شهر ديگري بودم و او خود از آن اطلاع داشت. وقتي خبر بازداشت سيد شهيد و موضعگيري بنت الهدي در جريان آن بازداشت به ما رسيد؛ صبحگاهان به اتفاق يکي از زنان مجاهد از آن شهر خارج شدم تا به ديدن بنت الهدي بروم. البته ما پيش بيني مي کرديم که از سوي جنايتکاران رژيم که بيت شامخ صدر را منبع خطري عليه کيان خود مي پنداشتند، اذيت و آزار و تهديدي متوجه ما شود.

حتي راننده ماشيني که آن را کرايه کرده بوديم و از دوستداران شهيد صدر بود، موقع سوار شدن به ما گفت: «آيا وصيت نامه تان را نوشته ايد؟» پس از رسيدن به شهر نجف، به خاطر بي صبري ام، سريعاً از يکي مغازه هاي خواربارفروشي مجاور به نام آقاي... از آخرين وضعيت آنجا پرسيدم. صاحب مغازه با ترس و يواشکي گفت: «ديروز بحمدالله سيد آزاد شد.» پس از آن به منزل سيد شهيد رفتيم. بنت الهدي و مادرش در آنجا بودند و ملاقاتي پر محبت و عاطفه و اشتياق صورت گرفت.

آن شهيده بسياري از اتفاقات و ماجراهايي را بعدها براي آنها پيش آمد، پيش بيني مي کرد و عباراتي با اين مضامين را برايم اظهار داشت، «ما بايد عزممان را براي آينده جزم کنيم و مصائب را به جان بخريم و تحمل کنيم و بايستي انتظار اتفاق غيرمنتظره را داشته باشيم. من فکر نمي کنم اينها از سر ما دست بردارند.» او آنگاه حوادث پيش آمده براي برادرش سيد شهيد صدر را به هنگام بازداشت و خارج شدنش از منزل و سخنراني اش در جمع مزدوران ستم پيشه برايم تشريح کرد و گفت که او به خانه باز نمي گشت تا آن که برارش به او دستور داد برگردد و او چنين کرد، در حالي که جلادان حاضر به خاطر شرمندگي از اقدام پستشان سرشان را پايين انداخته بودند. دوست همراهم اين افتخار را هم پيدا کرديم که به اتفاق بنت الهدي و مادرش خدمت شهيد صدر برسيم. او با اخلاق کريمانه و تعامل و احترام پسنديده اش با ما و با سخناني که بيان فرمود، روح و جانمان را سيراب کرد، به گونه اي که به عنوان بهترين رويداد و خاطره در ذهنمان نقش بست. او همچنين به هنگام ورود ما و موقع خداحافظي، به احترام ما از جاي برخاست تا با ادب سرشار و خصائص والايش، جايگاه زن در اسلام و اهميت احترام و تکريمي را که او براي زن و نقش آن در زندگي و جايگاهش در اجتماع قائل است، به نمايش بگذارد. اين تکريم و احترام در قسمت هايي از صحبت هاي وي با ما درباره نقش زنان مسلمان عراقي بر ضد طاغوت هاي بغداد و وظايف آنان در اين روند جهادي، به خوبي آشکار بود.

به من گفت، «از تو انتظار مي رود که درباره زنان معتقد و متعهد در عراق بنويسي،» آن خواهري که همراه من بود، از ديدار با بنت الهدي و با برادرش سيد شهيد، شگفت زده شده بود و آن روز را روزي تاريخي در عمرش تلقي مي کرد، چون مهم ترين رويداد را شاهد بود. او همچنين از سخنان بنت الهدي و موضع گيري هايش بر ضد طاغوت ها، مهم ترين زاد و توشه اي را که براي يک زن متعهد تلاشگر و فداکار در راه خدا لازم است، با خود برگرفت.

از جمله ويژگي هاي برجسته او، رازداري شديد نسبت به فعاليت هاي و مسائل مربوطه بود. او زبان خود را به دقت کنترل مي کرد تا مبادا از مسائلي که به زيان حرکت جهادي او و يا فعاليت هاي برادرش سيد صدر بود، صحبتي به ميان بيايد. او در اين زمينه و در اين مسائل، صندوق قفل شده اي بود که فقط در مواضع ضروري و در نزد دوستان مورد اعتماد خود با احتياط فراوان باز مي شد. طبيعت انسان به گونه اي است که در گفت و گو با ديگران، گاهي دچار حالاتي مي شود که به بخشي يا بسياري از خصوصيات خود اشاره مي کند و يا برخي شرايط وادارش مي کند که مسائل خاصي را که نبايد هيچگاه بيان کند، بر زبان آورد و يا گاهي دچار غفلت و يا سادگي و با ديگران مأنوس مي شود و همچون خواص با آنان برخورد مي کند و درباره آنها هيچ احتياطي را مراعات نمي کند؛ اما بنت الهدي، آن زن پرورش يافته با آموزه هاي اسلام و در مدرسه فضايل متعالي، در طي مدتي که با او معاشرت داشتم، در نهايت احتياط و هوشياري بود، گوئي اين سخن خداوند را که «خذوا حذرکم» احتياط کنيد و آماده باشيد [نساء /71] را نصب العين خود قرار داده بود. او مي دانست که اسرار مربوط به برادرش توسط عناصر جاسوسي بعثي شديداً پيگيري و رصد مي شوند و لذا بنا به حکمت و بصيرت خود، نهايت استقامت و پايداري و احتياط و هوشياري را به خرج مي داد.

برخي از زناني که به حضور بنت الهدي مي رسيدند و او را زياد آنها را نمي شناخت، سؤالات مشکوکي مي پرسيدند و از موضوعات و کارهاي خاصي سئوال و يا سعي مي کردند از لا به لاي صحبت هايي که در جلسه رد و بدل مي شدند، به حقايقي دست پيدا کنند، ولي همه آنها با ديوار آهنين بزرگي از رازداري مواجه مي شدند و تمام تلاش هايشان براي نفوذ و کسب اطلاعات به بن بست مي رسيد. شايد اين گونه تلاش هاي موذيانه در برابر من يا امثال من مشاهده و انجام نشده باشد، اما در برابر آن شهيده قطعاً صورت مي گرفت و رژيم توسط برخي از زنان مزدور خود در خانه، خيابان، ماشين، مدرسه و يا هر جاي ديگري که ملاقات و گفت و گويي با او صورت مي گرفت، دست به اين گونه تلاش ها مي زد. اما در همه اين حالات، او صخره مقاومي بود که تمام نقشه ها و خدعه ها و نفوذي ها را با شکست مواجه مي کرد. او هميشه ما را به مخفي کاري و احتياط و هوشياري فرا مي خواند و ما را از کساني که از آنها خوشمان نمي آمد و در ظاهر هم ممکن بود. چهره اي موجه داشته باشند، بر حذر مي داشت.

از جلمه خاطرات من در اين مورد، زني بود که به طور مداوم به خانه شهيد صدر مي آمد و مي کوشيد خدمتي براي آنان انجام دهد. ما حتي يک لحظه درباره اين زن ترديد به خود راه نميداديم و احترامش مي کرديم و به او اطمينان داشتيم. يک بار من نياز به رفتن به بيمارستان پيدا کردم و لازم بود کسي مرا همراهي کند. اين زن آمادگي خود را براي اين کار اعلام کرد و من هم خيلي خوشحال شدم، اما با دستور بنت الهدي مواجه شدم که مرا از همراهي با آن زن بر حذر داشت. من در حالي که خيلي از اين کار او شگفت زده شده بودم، لاجرم پذيرفتم.

روزها گذشتند و پرده از چهره آن زن کنار رفت و ماهيت او براي ما برملا شد و فهميديم که او از جمله کساني بود که با رژيم همکاري داشت و اطلاعاتي از ترددکنندگان به خانه شهيد صدر به آن مي داد.

 

استفاده بهينه از وقت براي کارهاي مهم
 

ما در فواصل زماني دور جلساتي را برپا مي کرديم و هر بار جلسه در خانه يکي از خواهران برگزار مي شد. به طور طبيعي ميزبان جلسه آمادگي هاي لازم را از قبل پيش بيني مي کرد و بر حسب سليقه و نگاهش به جلسه، وسايل پذيرايي از بانوان شرکت کننده را نيز مهيا مي ساخت. يک بار جلسه در خانه خواهر... برپا شده بود. او از آن خانم هايي بود که بسيار شيفته بنت الهدي بود و نصايح و توصيه هاي او را به گوش جان مي خريد.

تدارک و پذيرايي او از حاضرين در حد متوسط بود. در اثناي جلسه و هنگامي که داشت از مهمانان پذيرايي مي کرد، شهيده بنت الهدي با همان روش هميشگي اش، يعني با تبسم و نرمي گفتار و ملايمت رو به آن خانم کرد و گفت، «اي کاش اين وقتي را که براي تهيه ساندويچ و کيک و چاي گذاشته اي، فقط براي تهيه شربت و شوکولات مي گذاشتي و بقيه وقت ارزشمند خود را براي تهيه موضوعي مفيد صرف و آن را براي حاضران مطرح مي کردي تا وقتشان هدر نشود و موقع بازگشت به خانه هايشان با دست هاي پر و سودمند باز مي گشتند.»

بنت الهدي با اين عبارات و با اين رفتار، درس بزرگ و موعظه موفقي را درباره نحوه تشکيل جلسات و جشن هاي سودمند و پربار که مورد حمايت خدا باشد و در آن ياد خدا و اعمال صالح و نظرسنجي و توصيه همديگر به حق و به صبر برقرار باشد، به ما مي داد. تمام وقت او صرف کارهاي سودمند و امور مفيد مي شد و مي کوشيد وقت خود را با کارهاي مهم و مسائل بزرگ و با ارزش و با تحصيل علم و تنوير عقول پر کند و البته اين مواظبت از وقت همراه با شيفتگي خاصي به کسب معرفت بود. او حتي در آشپزخانه، کتاب و دفتر با خود داشت و در آنجا هم از مطالعه و نوشتن دست برنمي داشت و نمي گذاشت يک دقيقه وقتش به هدر رود. مي توان گفت تمام وقت و فعاليت او در عبادت صادقانه، ياد خدا، تحصيل علم، گسترش هدايت و معرفت و تلاش فراوان براي انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر و جهاد شايسته در راه خدا و در يک کلام به جان خريدن تمام سختي ها و مشقت ها به خاطر آرماني مقدس که همان آرمان اسلام بود، صرف مي شد. خدايش بيامرزد.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27

نویسنده: ام تقي الموسوي

ترجمه: مهرداد آزاد

 

بنت الهدي؛ وجدان بيدار
 

وقتي خبر ربوده شدن امام موسي صدر، پسر عموي شهيده بنت الهدي و برادر زن سيد شهيد، واصل شد، در خانه آن شهيده نگراني و تشويق و اضطراب از ناپديد شدن يک شخصيت اسلامي مجاهد همه را فرا گرفت. امام موسي صدر بازوي نيرومند شهيد صدر و از تکيه گاه هاي عمده او در خارج و يکي از اهرم هاي فشار شهيد صدر بر رژيم حاکم بر عراق به شمار مي رفت و فقدان چنين شخصيت برجسته اي، خسارت بزرگي براي شهيد صدر در عراق محسوب مي شد.

در چنين روزهاي تلخي، يکي از دختران مؤمنه، طبق عادتي که داشت و زياد به ديدن بنت الهدي مي آمد و از او سئوالات فراواني را مي پرسيد تا جايي که بنت الهدي او را به مزاح «مادر سوالات» مي ناميد، نزد او آمد و طبق معمول شروع به طرح سئوالات خود کرد، اما شرايط دغدغه آميز و نگران کننده حاکم بر خانه شهيد صدر به گونه اي بود که اجازه نمي داد بنت الهدي با خيال راحت، عنايت و توجه کافي به طرف مقابل نشان دهد و پاسخگوي سئوالات او باشد. آن دختر احساس کرد که زمان خوبي را براي ملاقات انتخاب نکرده و با مشاهده وضع روحي بنت الهدي، به ناچار و با اکراه، سکوت و اندکي بعد خداحافظي کرد و رفت. پس از رفتن او، بنت الهدي يکه شديدي خورد و احساس گريه و تأثر به او دست داد و شروع به سرزنش خود و عواطفش کرد که چرا چنين رفتاري از خود نشان داده است؛ چون مسئوليت سنگيني را بر دوش خود احساس مي کرد. او تأسف شديد خود را از وضع پيش آمده، ابراز و از شرايط بحراني و سختي که در اثر نگراني از سرنوشت امام موسي صدر به وجود آمده بود، شکوه کرد. نمونه ديگر را خود برايم تعريف کرد. يکي از دانش آموزان مدرسه ديني دخترانه در نجف نزد او آمده بود تا از موضوعي شکايت کند، اما وي در شرايط روحي نامناسبي که معمولاً افراد متعهد و آگاه در عراق، به خاطر جو اختناق حاکم دچار آن مي شدند، قرار داشت ولذا به آن دختر اعلام کرد که الان نمي تواند صحبت بکند. اين دو رفتار به گفته، بنت الهدي خيلي در روحيه او تأثير گذاشت و همواره خود را به خاطر عکس العمل هايش نسبت به آن دخترها سرزنش مي کرد.

 

روح زاهدانه
 

يک بار آن مرحومه، به من گفت، «بهترين مجلس عزاداري که در آن به قصد تقرب به خدا و فراگيري آموزه ها و عبرت هاي نهضت امام حسين (ع)، شرکت کردم، مجلسي بود که يکي از زنان فقير نجف برگزار کرده بود. مجلسي بسيار ساده و بي آلايش که از زنان ثروتمند و اعياني و شيک پوش و شيفته مد و پز در آن خبري نبود. وي مي گويد: «من در آن مجلس خشوع و خشيتي را احساس کردم که تاکنون در هيچ ملجسي نظير آن را تجربه نکرده بودم و در آن حال و هواي ساده و صميمي و بي آلايش، با حالتي از دلشکستگي و انکسار بي نظير، براي مصيبت حسين (ع) گريستم.»

آن مرحومه از اسراف و تجمل گرائي برخي از زنان و دختران شخصيت ها و علما به شدت دلگير و رنجيده خاطر مي شد که اين بخش را گاه پنهان مي داشت و گاه با شيوه هايي معقول و حکيمانه بروز مي داد.

آنها با ظواهري شيک و کاملاً قابل توجه به ديدنش مي آمدند و بيشتر گفت و گوهايشان، حتي در برابر شاگردان بنت الهدي که به درس او و يا براي شنيدن رهنمودها و مواعظ و سخنانش به منزل او آمده بودند، در مورد لباس و مدهاي آن و مسائل رفاهي و سرگرمي و غيره بود. او بسيار از اين روحيه و وضع دلزده و ناراحت مي شد.

دلخوري او از اين بود که اين گونه مسائل و اين چنين رفتارهاي تجملاتي، اين ذهنيت را در زنان حاضر در جلسه ايجاد مي کند که زنان و دختران علما، زنان خانه دار بيکاري هستند که هم و غمشان پرداختن به مسائل کم ارزش دنيوي از قبيل لباس و گلدوزي و نقش و نگار و غيره است و هيچ توجهي به علم و انديشه و فرهنگ يا مسائل جامعه و انسانيت ندارند. آن مرحومه از اين وضعيت بسيار ملول و اندوهگين مي شد و آرزو مي کرد که اين گروه از زنان بيکاره و گستاخ و پر ادعا، اصلاً نزد او نيايند. او برخي اوقات که چنين جوي در جلسه اش به وجود مي آمد، صحبت هاي آنان را با زيرکي و درايت قطع مي کرد و محور صحبت را به سمت مسائلي که متناسب با جو علمي و حوزه و خدمت به اسلام بود، تغيير مي داد.

 

صفاي باطن بنت الهدي
 

او باطني منزه از کينه، دشمني و عداوت داشت و دل پاکش، خالي از انواع پيچيدگي، فريب و نيرنگ و خودخواهي و تکبر و خود برتربيني ها بود. در تمام مدت معاشرت با او هيچگاه از او نشنيديم که غيبت کسي و يا از کسي بدگويي کند و يا سئوال و خواسته اي را که يکي از شاگردانش مطرح مي سازد، مورد تمسخر قرار دهد. زيباترين اخلاق و سجاياي او خالي بودن دلش از احساسات نامناسب بود. من در طي مدت نزديکي و همراهي ام با او هيچ نشانه اي از حسادت به ديگران و آرزوي زوال نعمت آنان و انديشيدن به خود را در او نيافت. او خير و سعادت و نيکي را براي همگان آرزو و آن را از خدا برايشان طلب مي کرد.

اخلاق اسلامي والاي او در دل و جانم پيوسته زنده و درخشان است، پاکي روح و مبرا بودن از هر گونه انحصارطلبي در کسب موفقيت ها و فضايل و امتيازات و خوشنودي از دستيابي ديگران به امتيازات و منزلت هاي برتر، از ويژگي هاي آن انسان پاک سرشت و بي آلايش و زلال بود که حتي هنگامي که يکه تاز عرصه نويسندگي اسلامي براي زنان در عراق شد و مدال افتخار اين ميدان را از آن خود کرد، از ارائه هيچ نوع کمک و همفکري به ديگر بانواني که مايل به قلم زدن در اين زمينه بودند. دريغ نکرد؛ از جمله آنها خانم اهل قلمي بود که بنت الهدي از هيچ کوششي درباره او فروگذار نکرد و مقدمه اي هم براي کتابش نوشت و هميشه از فعاليت هاي قلمي او پشتيباني و همواره وي را تحسين و ترغيب مي کرد. او تمام تلاش و سعي خود را براي حمايت از زنان اهل قلم مسلمان به کار مي برد.

ديگر اين عرصه نه تنها دچار احساسات و تعصب نمي شد، که به عکس، اگر کسي، کتاب تازه منتشر شده خود را به او اهدا مي کرد، فراوان خوشحال مي شد و او و نوشته هايش را به زنان ديگر معرفي و تحسين و آن را يک پيروزي براي او و حمايت از آن را آرماني اسلامي، يعني آرماني که تمام عمر و جواني خود را صرف آن کرده بود، محسوب مي کرد.

آن مرحومه، تجسم زنده و کوچکي از نقش جد بزرگوارش رسول الله (ص) بود که علي (ع) در وصف او فرمود، «طبيب دوار بطبه»، پيامبر طبيب سياري بود که مردم را مداوا مي کرد. «(نهج البلاغه/ خ 108)

او بنا به مسئوليت هاي بزرگي که بر عهده داشت، از جمله مسئوليت هدايت و روشنگري، ميان شهرهاي نجف، بغداد و ديگر شهرهاي مذهبي عراق، زياد رفت و آمد مي کرد. قلب او مالامال از عشق به اين مسئوليت بود و عشق به چيز ديگري در دلش پيدا نمي شد. دائم در جنب و جوش بود؛ اما نه براي اغراض دنيوي و اهداف زميني، بلکه براي هدايت بشر يا حمايت و پشتيباني از موضوع و مسئله اي ديني يا کمک به نيازمندي يا ايجاد صلح و آشتي ميان ديگران يا نفوذ هدفدار در محافل و مجامع جامعه. تمام اقدام هاي او برنامه ريزي شده بودند. او با روح متعالي و آزادمنشانه اش در اوج مي درخشيد و نورافشاني مي کرد و در عين حال که لبي خندان و دلي گشاده و شادمان داشت، اما در درون خود دغدغه بزرگ دين را جاي داده بود. و غم وضعيت موجود جامعه و انحراف را از راه صحيح که نتيجه حاکميت ظلم و جور بر تمام اجزاي جامعه بود، يک آن از او جدا نمي شد.

اين امکان براي هر زني فراهم بود تا هر زمان که تمايل داشت، از سخنان او بهره مند شود. چون اين سخنان، هدفمند بودند و خود او پيش از آنکه ديگران سخنانش را تحت مراقبه و مراقبه قرار دهند، بر آنها مواظبت و مراقبت داشت.

او در هر کاري سريع اقدام مي کرد و حسي قوي داشت و اين ويژگي در حرکت اصلاح گرايانه اش بسيار سودمند و مفيد مي افتاد. يکي از زنان پس از ديدار با بنت الهدي، به هنگام خروج از منزل وي با حسرت مي گفت، «متاسفانه فراموش کرديم ضبط صوت بياوريم. بايد سخنان ايشان را ضبط مي کرديم، نه اينکه بنويسيم.» بنت الهدي زني حليم، فهميده و خردمند بود و بدي را با خوبي و بي احترامي ديگران را با گذشت پاسخ مي داد. مقاوم و راسخ و با استقامت بود و توفان حوادث زندگي نمي توانست او را از پاي درآورد. او با مقاومت زينبي اش، در روزهاي رنج و ناملايمات، مرهمي بر زخم هاي ما و ساير زنان درد کشيده و رنج ديده بود و درخشش لبخندهايش در تاريکي حوادث، جراحت هاي ما را التيام مي بخشيد و تسکين مي داد.

به حق بايد گفت که خصلت هائي نيک همچون تعالي نفس، طهارت روح، علو همت، صفاي باطن، تعجيل در کار خير، ايثار و فداکاري و خوشرويي در بنت الهدي جمع بود که در بسياري از زنان ما نيست. او در اين زمينه، نمونه و نماد مؤمني بود که امام علي (علیه السلام) در توصيف آن فرمود، «شادي مؤمن در چهره او و اندوه وي در دلش پنهان است.» (نهج البلاغه ق / 333)

 

راه هاي حکيمانه
 

بنت الهدي (ره) از تمام راه ها و روش هاي حکيمانه براي نيل به هدف تربيتي خود بهره مي گرفت. خداوند هم بصيرت و تدبيري را به او عطا کرده بود که او را در تحقق هدف مورد نظرش با قدرت تمام، ياري مي داد. در اين باره نمونه هاي زيادي وجود دارند که من به ذکر يک مورد اکتفا مي کنم. يکي از دانشجويان دختر که با راه و روش اسلام بيگانه بود، گاهي وقت ها با بنت الهدي ملاقات مي کرد و او هم مي کوشيد آن دانشجو را به پوشيدن حجاب متقاعد کند، اما او امتناع مي ورزيد، زيرا از نظر او و جامعه آن روز، حجاب يعني پوشيدن چادر هم عواقب و تبعات سنگيني را در پي داشت. از جمله متهم شدن به ارتجاع و عقب ماندگي از سوي دشمنان اسلام. شهيده بنت الهدي به او مي گفت، «مهم نيست که چادر بپوشي. نکته مهم آن است که بدنت را بپوشاني و بس، لذا با پوشيدن روسري و مانتو شروع کن و اين براي تو کافي است.»

بنت الهدي در زماني اين سخن را مي گفت که هنوز مانتو به عنوان يک حجاب به طور مشخص مطرح و شناخته نشده بود. با راهنمايي ها و روشنگري هاي بنت الهدي، آن دختر دانشجو به راه راست هدايت شد و پس از آنکه ايمان در جان او عمق يافت، چادر را برگزيد و بعدها از لحاظ روحي و ايماني خيلي بهتر از گذشته حتي بهتر از کساني شد که از اول چادر مي پوشيدند.

 

تسليم در برابر مشيت خدا
 

بنت الهدي در برابر طوفان مصائب و رنج ها و حوادث، با قلبي مقاوم و دلي راسخ و روحي صبور، ايستادگي و تحمل مي کرد. در جريان ارتحال دائي اش، آيت الله العظمي شيخ مرتضي آل ياسين، هر کس مي خواست تسليم در برابر اراده خدا و رفتار صاحب عزا را ببنيد، بايد به بنت الهدي مي نگريست. در آن فضاي سراسر شيون و زاري، او نه تنها خود ناله و فغان نمي کرد که به زنان فاميل و بستگان هم توصيه مي کرد ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم» را تکرار کنند و خوشحال باشند که سفره رحمت و خير و برکت پروردگار، در انتظار دائي بزرگوارش است. او به دو دختر دائي خود دلداري مي داد و سپس نزد مادرش مي آمد تا از غم و اندوهش بکاهد و تسلايش دهد. البته بايد گفت مادر آن مرحومه، خود الگوي يک زن مجاهد و صبور و از جمله کساني بود که صبر و شکيبايي اش در برابر بلاها و تحمل رنج هاي زندگي، ضرب المثل بود. او تا آخرين لحظه عمر شريفش که چند سال پس از رحلت شهيد صدر و بنت الهدي (ره) به خاموشي گرائيد، رنج ها و مشقت هاي طاقت فرسايي چون فوت پي درپي فرزندان کوچک و بزرگ و بيوه شدن در جواني، چشيدن فقر و نداري، تحمل فشارهاي رژيم ستمگر و ملازمت دائمي با بيماري و اندوه و ناراحتي را به جان خريد.

 

بنت الهدي و نگاه جامعه
 

در مدتي که ما در نجف بوديم، اغلب اوقات با دوستان و آشنايانمان، بر سر مسائل عقيدتي و سياسي بحث مي کرديم، آنان از ما چيزهايي مي ديدند که قبول نداشتند، ما هم چيزهايي از آنان مي ديديم که نمي پذيرفتيم. اين بحث ها که گاهي تند و گاهي ملايم بودند با يپروزي يکي از طرفين خاتمه مي يافتند و يا منجر به بروز تنش حاد ميان طرفين مي شدند. به ياد دارم يک بار با جمعي از دوستان قديمي که خيلي وقت بود از هم جدا شده بوديم، ملاقات کرديم. صحبت از اوضاع و احوال جامعه و مسئله حجاب و فشارهاي رژيم حاکم بر افراد متعهد و متدين شد. در آن زمان جو پرتنش و خفقان آوري وجود داشت و هيچ کس را ياراي سخن گفتن نبود تا چه رسد به تحرک و فعاليت. وقتي يکي از آن خانم ها فهميد که من با شهيده بنت الهدي رابطه دارم. همچون افراد مارگزيده از جا جهيد و گفت، «اين زن خطرناک است.» پرسيدم،

«منظورت از خطرناک چيست؟» گفت، «من از بعثي ها و پيگرد آنها نمي ترسم، اما از او مي ترسم، چون زني پيچيده و مرتجع است.» من لبخند زدم و از وي خواستم تا از نزديک، حقايق را آن طور که هست ببيند نه اينکه بر اساس نظر و گفته و تصورات ديگران، حکم بدهد. همچنين او را ترغيب کردم که به ديدن بنت الهدي برود.

پس از گفت و گوي زياد قرار شد همراه من و به اتفاق يکي از دوستانش که فارغ التحصيل دانشکده ادبيات بود و طرز تفکري مشابه وي داشت، نزد بنت الهدي برود. به اتفاق هم در روز معين به خانه بنت الهدي رفتيم. در منزل بود. با گشاده رويي و خوشحالي هميشگي اش از ما استقبال کرد، همان ويژگي اي که انسان از ابتداي ملاقات، احساس مي کند خود، صاحبخانه است و وارد خانه خود يا برادرانش شده است.

وقتي از آنجا برگشتيم، آن دو را ديدم که ذهنيتشان نسبت به بنت الهدي دگرگون شده و تصور جديدي از او در دهنشان نقش بسته بود. به طوري که مرتباً به تبليغات ظالمانه و سوء رژيم، لعن و نفرين قرار مي فرستادند که از آن شهيده، يک زن مرتجع و کهنه گرا و مخالف با پيشرفت و تمدن جامعه ساخته و پرداخته بودند. خوشبختانه آن القائات کاذب و جعلي از ذهن و دلشان پاک شد و اين چنين بود که خداوند خواست آن دو خواهر، با نور هدايت و پشيماني از گذشته خود باز گردند.

 

خاطره اي جالب
 

يکي از آن دو دختر خويشاوندي داشت که عضو حزب کمونيست بود و سال ها به خاطر گرايش به اين حزب در زندان به سر برده بود. روزي آن دختر به خانه خويشاوند کمونيست خود رفت و در آنجا مشغول مطالعه کتاب هاي بنت الهدي که من به او اهدا کرده بودم، شد. آن دختر مي گويد، «فرد کمونيست آن کتاب ها را از من خواست و گفت که همه را يک شبه مطالعه مي کند و برمي گرداند.» من کتاب ها را به او دادم.

پس از مطالعه آنها، به آن کمونيست گفت، «سيد صدر حزب تو را بد مي داند و شيوه هاي آن را تخطئه و آن را پوچ و عاري از هر گونه محتواي مفيد براي بشريت قلمداد مي کند.» او از من پرسيد، «آيا قصد ديدار با اين خانواده را داري؟» پرسيدم، «چطور مگر؟» گفت، «من تصميم گرفته ام به هر قيمتي که شده، به ديدن صدر بروم و از انديشه ها و رفتارهايم عذرخواهي کنم».

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره27

نویسنده: ام تقي الموسوي

ترجمه: مهرداد آزاد

 

درآمد
 

«ام تقي الموسوي از شاگردان و دوستان نزديک مرحومه بنت الهدي است که سال ها افتخار مجاورت و دوستي با ايشان را در کارنامه خود دارد و آنچه راوي در اين مقاله آورده، تنها بخشي از آن خاطرات و گفتني هاست.»

زندگي شهيده بنت الهدي در بردارنده ويژگي هاي تابناک و درخشاني بود؛ زيرا او عالمي جليل القدر و اديبي فاضل بود که در آغوش دو برادر دانشمند و مادري وارسته و با بصيرت رشد و پرورش يافت. تربيت هاي شايسته و الگومدارانه اين سه بزرگوار باعث شد که او سرآمد زنان مسلمان و متعهد و چراغ روشني بخشي در شب هاي تار گمگشتگان در بيراهه هاي گمراهي و ناداني و انحراف باشد. او انگيزه پذيرش و توانايي فراگيري تمامي رهنمودها، توصيه ها، درس ها و سخنراني هايي را که براي ساخته شدن او براي آينده اي خطير به وي تعليم داده مي شد، داشت. به ياد دارم دکتر بنت الهدي الشاطي مصري در سفر خود به نجف اشرف با وي ملاقات کرد و از او پرسيد، «از کدام دانشکده فارغ التحصيل شده اي؟» بنت الهدي با تبسمي مليح گفت، «من فارغ التحصيل مدرسه خانه مان هستم.» خانم دکتر از اين پاسخ غافلگيرکننده بنت الهدي شگفت زده شد، چون انتظار شنيدن چنين جوابي را نداشت. شگفتني او از اين بود که خود را در برابر انديشمندي مسلمان مي ديد که در هيچ مدرسه و دانشگاهي درس نخوانده بود.

 

دغدغه ديني و فعاليت جهادي زود هنگام
 

در سنين پايين که معمولاً دختر بچه ها فکر و خيالي جز سرگرم شدن به بازي هاي کودکانه ندارند، او که به سان غنچه اي تازه شکفته در زندگي بود؛ از اين گونه کارهاي کوچک و بيهوده و بي ارزش دوري مي کرد.

گوئي که در همان کودکي حکمت و دانش به او الهام شده بود.«و من يؤت الحکمه فقد اوتي خير کثير» و به هر کس دانش داده شده، خير فراواني داده شده است. بقره (269) جالب اينکه مادر اين دختربچه خردمند، وقتي عروسک کوچکي به او مي دهد تا خود را با آن سرگرم سازد و همچون همسن و سالانش با آن بازي کند، با تعجب مشاهده مي کند که دخترک واکنش سردي درباره عروسک نشان مي دهد، گوئي مي خواست به مادر بگويد از اينکه او را همچون ديگر کودکان، يک دختربچه به حساب مي آورند ناخرسند است. او از همان کودکي و رشد، قلبي بزرگ و ژرف و برخوردار از حکمت و دانش داشت و به مسائل بزرگ و موضوعات ارزشمند آشنائي داشت.

او عروسک را خراب کرد تا ثابت کند که ذهن او فراتر از مسائل کوچک و بچگانه است. اين رفتار، علاقه و مباهات مادر را به شخصيت بزرگ کودکش بيشتر کرد.

بنت الهدي در آغازين سال هاي فعاليت جهادي اش و در آن سن و سال پايين، عهده دار تهيه يک روزنامه ديواري با مضامين اسلامي و فرهنگي مفيد بود. وي اين نشريه را به دست کساني مي رساند که احساس مي کرد براي آنها مفيد و ضروري خواهد بود. بدين گونه «آمنه صدر»، آن دختربچه اي که در سايه علم و جهاد و دغدغه هاي ديني پرورش يافته بود. در عنفوان سال هاي اوليه زندگي، گام هاي نخست فعاليت و تلاشي مقدس را برداشت و با در دست گرفتن پرچم اسلام در حد توان و تلاش خود با بصيرتي که از آغاز همراه او بود و آن را از خانواده به ارث برده و از طريق شير مادر از آن سيراب شده و از مائده خاندان صدر تغذيه کرده بود، دعوت و تبليغ به سوي راه خدا را سرلوحه کار خويش قرار داد.

 

بنت الهدي و مکتب شهيد صدر
 

شهيده بنت الهدي شناخت گسترده اي از مکتب شهيد صدر و انديشه ها و نگرش ها و ديدگاه هاي فکري و استدلالي او در زمينه اصلاحات و هدايتگري داشت که اين شناخت و آگاهي در آخرين کتاب هايش نسبت به کتاب هاي قبلي که گوياي برجستگي علمي و محققانه اوست، به خوبي متجلي و آشکار است، از جمله در کتاب «امرأتان و رجاً» (سرنوشت دو دختر) و «الباحثه عن الحقيقه» (جستجوگر حقيقت).

 

درک آگاهانه از تاريخ
 

تحقيق و بررسي مسائل تاريخ اسلام در کتاب او، «امرأه مع النبي في حياته و شريعته» (زن در زندگي و آيين پيامبر) به وضوح نمايان است. مطالب اين کتاب بيانگر آن است که بنت الهدي اطلاع وسيعي از تاريخ اسلام داشته است و خواننده پي مي برد که چگونه او با آگاهي و اقناع گري و اقتدار به کتاب خانم دکتر بنت الشاطي به نام (دختران پيامبر) پاسخ مي دهد و با يک بررسي تحقيقي دقيق و مباحثه علمي و تخصصي ثابت مي کند که پيامبر فقط يک دختر داشت و او فاطمه (سلام الله علیها) بود و بس.

 

بنت الهدي اديبي خلاق
 

شهيده بنت الهدي حس ادبي بالايي داشت و ذوق سرشار و روح شاعرانه بي نظير و تخيلي گسترده برخوردار بود که اين ويژگي ها در نوشته ها و کتاب هاي اسلامي هدفمند او به خوبي هويداست. شيوه داستان پردازي او، بهترين راهکار براي آشنا کردن زنان با مسئوليت هاي خود بود. به خصوص در آن مقطع زماني که عرصه ادبي عرصه تاخت و تاز دشمنان اسلام بود که در صدد سوء استفاده از اين ميدان براي رسيدن به اهدف پليد خود بودند.

بنت الهدي اهميت اين عرصه و تأثير آن در خدمت به اسلام را به خوبي درک کرد. او به چشم خود مي ديد که کفرپيشگان و منحرفين از طريق ادب، شعر و داستان و رمان بي محتوا و مملو از مضامين غيراخلاقي و فرومايه، در زندگي اجتماعي مردم نفوذ کرده و به کمک شياطين انسي و جني با شيوه هاي اغواگرايانه و فريبکارانه و جذاب مردم به باتلاق رذايل، هر کاري که بخواهند انجام مي دهند. در اثر اين نفوذ، کتابخانه ها پر شدند از اين گونه مطالب و کتاب هاي سخيف و فرومايه و دختران جوان سرگشته که به دنبال يافتن کتاب براي مطالعه بودند؛ جز اين گونه کتاب ها، چيز ديگري در دسترس نداشتند و ذوق و توانايي شان هم در حدي نبود که بتوانند از کتابهاي علما و انديشمندان مسلمان بهره ببرند، چون اين گونه کتاب ها به شيوه اي دشوار نوشته شده و براي اين سنين جذابيت نداشت؛ پس بايد اين خلأ فکري و فرهنگي، يعني خلأ استفاده از ادبيات اسلامي هدفمند که بتواند جوانان را در خدمت آرماني اسلامي قرار دهد، پر مي شد. به فرموده علامه شرف الدين، «هدايت گسترده نمي يابد مگر از همان جايي که گمراهي گسترش يافت.»، از اين رو مرحومه بنت الهدي اقدام به نوشتن داستان هاي هدفمند با اسلوبي جذاب و شفاف کرد و به گونه اي زيبا و خواندني که خواننده را با ذوق و شوق تا آخر با خود همراه مي کند، به طرح مسائل اخلاقي در جامعه پرداخت. اين روش در کتاب «الفضيله تنصر» (فضيلت پيروز است)، به خوبي مشهود است. او در اين اثر توانسته است از بعد عاطفي به درون زن نفود کند و با برانگيختن احساسات فضيلت گرايانه و خيرخواهانه، هدف مورد نظر را تحقق ببخشد. او با اسلوب زيباي ادبي به بررسي اشتباهات اجتماعي و آداب و رسوم و سنت هاي غلط رايج در جامعه مي پردازد و آسيب ها و ضررهاي آنها را گاهي به شکل فکاهي و هيجاني و گاه ديگر به شکل عاطفي و غمبار تبيين مي کند. خواننده اين روش را در کتاب هاي داستاني، «الخاله الضائعه» (خاله گمشده) و «ليتني لکنت اعلم» (اي کاش مي دانستم) به عينه مي يابد.

البته بايد گفت داستان هاي بنت الهدي براي زنان غيرمذهبي هم جذابيت داشت. زيرا در اين داستان ها در نماي اوليه آن، به طور صريح از تاريخ اسلام يا ايمان و تقواي مردان و زنان باايمان سخني گفته نمي شد، بلکه صرفاً داستان هائي بودند درباره واقعيت هاي روزمره زندگي اجتماعي و مشکلات، موانع و سختي ها و رنج هائي که جامعه در آنها غرق شده بود.

 

بعد اخلاقي بنت الهدي
 

ويژگي بارز ديگري که زندگي علمي مجاهد شهيد بنت الهدي را همچون خورشيدي درخشان کرده و او و اهداف والايش را در دل ها جاي داده و موجب تأثير عميق و مشهودي شده بود. اطلاعات گسترده او از علم اخلاق بوده؛ علمي که با آن تکامل يافت و با نورانيت آن، توانست ديگران را نيز تکامل بخشد. اين ويژگي در حيات وي از اهميت به سزايي برخوردار بود. او به عنوان يک زن مؤمن و متعهد و پيشتاز و هدايتگر و آموزنده، نيازمند چنين علمي بود. او آگاهي کاملي از اين علم داشت و خود را وقف اين امر مهم کرده بود؛ آن گونه که پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (من مبعوث شده ام تا اخلاق نيکو را کامل کنم).

دغدغه بنت الهدي اين بود که اخلاق را در شخصيت زن مسلمان که بدخواهان و دشمنان، او را بازيچه هوس هاي خود قرار داده و از راه راست منحرف کرده و به سوي بيراهه هاي نامعلوم و پيچيده و ناهموار کشيده بودند، تقويت کند، لذا بيشتر کتاب ها و سخنراني هاي او روي اين موضوع متمرکز بودند. از آن جا که سخنش بر آمده از دل و در کمال صداقت و اخلاص بود. تأثيرگذار و دگرگون ساز بود و با اين روش توانست نيمي از زنان مؤمن مسلمان را در تمام سطوح تربيت کند و پرورش دهد. از جمله خصلت هاي بارز وي، تواضع و فروتني بود که هم نزد خدا و هم نزد مردم به او قدر و عظمت بخشيده و باعث محبوبيت عظيم وي در دل هاي زناني که او را از نزديک مي شناختند، شده بود. خوش رويي سحرانگيز او ياريگر وي در برابر دشمنان بود و با آن مي توانست زنان مخالف و معاند خود را نيز جذب و دل هاي دوستداران و ارادتمندانش را شديداً به سوي خويشتن جلب کند. او در عين برخورداري از اين خوشرويي جذاب، با هيبت و باوقار بود. هيبت او يادآور هيبت خوش اميرالمؤمنين بود. اين هيبت همان هيبت ايمان بود که خداوند، آن را به بندگان مجاهد و مخلص خود مي بخشد و خود وعده کرده است که بندگان جهادگر در راهش را به راه هاي توفيق هدايت کند: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله مع المحسنين » [عنکبوت /69]

برجستگي او به آرامش و نحوه سخن گفتن و وقار و شيوه بيان و نگاه کردن او بود که با لطف و مهرباني نگاه هايش را بين حاضران در جلسه تقسيم مي کرد، به طوري که اگر ديگران را نمي شناخت، آنان او را مي شناختند و به راستي مصداق آيه، «سيماهم في وجوهم» (نشانه شان از چهره هايشان پيداست) [فتح /29] بود. نکته عجيب در مورد بنت الهدي اين که او با تمام قشرهاي جامعه نشست و برخاست داشت و در صدد حل مشکلات همگان بود که اين امر، کاري بسيار دشوار است. او گاهي با زنان دانشگاهي همنشين مي شد، گاهي با زنان بي سواد همراهي مي کرد. زماني با زنان ثروتمند مجالست داشت و هنگامي ديگر با زنان فقير. گاهي با دختران و گاهي با پيرزنان همنفس مي شد و کلاً با هر قشر و طبقه اي همراهي مي کرد و با هدايت و راهنمايي هاي خود، به آنان شناخت و معرفت و نصيحت و توصيه ارائه مي داد. او با هر کس به اندازه سطح فکر و عقل و بينش وي صحبت مي کرد. حاصل اين رفتار اين بود که آن زنان با هر گونه سطح فکر و طبقه اجتماعي که داشتند، شديداً شيفته و علاقمند او مي شدند و او را بسيار دوست مي داشتند. آنان هيچ نشانه اي از اين ذهنيت رايج آن زمان درباره زنان مذهبي و متعهد که آنها را خانه نشين و ملتزم به نماز و سجاده و بي اختيار و اسير دست مردان تصور و معرفي مي کرد، در بنت الهدي نمي ديدند.

 

بنت الهدي
 

تنها نگراني و دغدغه اي که بنت الهدي را به خود مشغول مي کرد. دغدغه اي مقدس به نام دغدغه دين بود. او از تمام ناراحتي ها و نگراني هاي زندگي دنيايي دست شسته بود، گويا همچون جدش علي (ع) به دنيا گفته بود، «اي دنيا از من دور شو،» او هيچ گاه به خود و به مسائل عادي که براي دختران شهر و ديارش جزو کارها و مسائل اساسي و مهم به شمار مي رفتند، از جمله مسئله ازدواج، تشکيل خانواده و رسيدن به آرامش و امرار معاش، داشتن همسري مطلوب، توجه به آينده و بهره مندي از زندگي دنيوي فکر نمي کرد.

در زندگي او تنها امر حائز اهميت، مسئله عقيده و دين بود و مسائل ديگر براي او حاشيه اي و در خدمت مسئله اول بودند. به عنوان مثال به مسئله لباس اشاره مي کنم. آن مرحومه مي کوشيد به گونه اي لباس بپوشد که در محافل زنان متمکن که در نجف و يا بغداد ملاقاتشان مي کرد. مقبوليت داشته باشد. فلسفه اين اقدام او آن طور که خود وي تبيين مي کرد اين بود که با لباس پوشيدن مناسب، بسياري از زنان را جذب و تصويري مثبت از زنان مؤمنه را در اذهان آن دسته از زناني ايجاد مي کرد که خوش پوشي را نمادي از فرهنگ و ذوق و همسوئي با زمانه و همراهي با تمدن و همقدمي با روح زمان مي دانستند و فکر مي کردند که دختران و زنان مذهبي، امل و عقب مانده هستند و حتي در لباس پوشيدن، ذوق و سليقه زنانه و آگاهي و درکي از روح تمدن و مدنييت پيشرفته اي که هر روز چيز جديدي را به دنيا عرضه مي کند، ندارند. بنت الهدي دريافت که اين وسيله (شيک پوشي و توجه به نوع لباس) از جمله راه ها و ابزارهايي است که مي تواند به هدف مقدس او کمک کند، لذا به سمت آن رفت، اما نه از روي علاقه و شيفتگي به آن، بلکه به نيت اينکه اين حرکت را زمينه و پيش درآمدي براي ادي تکليف بزرگش که همانا رساندن پيام و رسالت خدا به ذهن و گوش ديگر دختران و زنان بود؛ قرار دهد و بنابراين، زماني که انجام اينگونه اقدامات منتفي شد، او به همان طبيعت زاهدانه و بي اعتنايي به زخارف و تجملات دنيا باز مي گشت و از آن به بعد، او را در ساده ترين لباس ها مي بينيم و مشاهده مي کنيم که به زنان مذهبي که نقش و مسئوليتي مانند او بر عهده ندارند و فعاليت هاي تبليغي و ارشادي هم انجام نمي دهند، توصيه مي کند که از دنيا رويگردان باشند. او به آنان توضيح مي دهد علت شيک پوشي اش در برابر آن دسته از زنان متمکن و مرفه چه بوده و اينکه با اين کار قصد داشته دل هايشان را به دست آورد و بر آنان که اين نوع پوشش را از ويژگي هاي يک زن پيشرفته و متمدن مي دانستند، تأثيرگذار باشد.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
 

واپسين فصل از حيات مبارزاتي شهيد آمنه صدر

اقدام با شکوه زنان مسلمان عراقي
 

براي حفظ تاريخ در اينجا به اقدامي برجسته و باعظمت از زن مسلمان عراقي اشاره مي کنم. وقتي خبر بازداشت سيد شهيد منتشر شد، ده ها تن از پيروان زهرا (سلام الله علیها)، با ناديده گرفتن محاصره خانه توسط نيروهاي امنيتي که هر فردي را که نزديک خانه مي آمد، بازداشت مي کردند؛ به سوي خانه سيد روانه شدند. يکي از آنها (اسمش را نمي دانم) که از خاندان آل فرج الله، خانداني اهل علم و شرافت که شهداي بسياري از جمله حجت الاسلام شيخ عبدالرحيم فرج الله از دوستان نزديک سيد شهيد را تقديم کرده است، بود، شروع به جر و بحث با نيروهاي امنيتي کرد تا با سرگرم کردن آنها، ديگر زنان به خانه سيد وارد شوند. اين زن قهرمان توانست با زمينه سازي و تدبير خود، بسياري از آن زنان را به داخل خانه و ديدار با بنت الهدي هدايت کند. اين را هم بگويم که رژيم جنايتکار بعث بسياري از زنان مؤمنه را، اعم از کساني که در تظاهرات اعتراض آميز حرم علوي شرکت کرده و يا به خانه شهيد صدر آمده بودند، بازداشت و عده اي را شهيد کرد و از تعدادي از آنان هيچ اثري وجود ندارد.

برخي ممکن است ميزان اهميت و عمق خطرات ديدار از خانه سيد شهيد در آن شرايط خفقان آور را درک نکنند و کسي که در کشوري آزاد زندگي مي کند، اين اقدام را کاري ساده و يپش پاافتاده قلمداد کند، اما از نظر قوانين صدام تکريتي و سازمان هاي سرکوبگر او، اين کار، جنايتي بزرگ و اقدامي منتهي به اعدام و يا زندان ابد محسوب مي شد؛ همچنان که براي عده اي از آنان چنين شد.

پس از خروش زينبي بنت الهدي، تظاهراتي از حرم امام علي(علیه السلام) با حضور مردان و زنان عراقي به راه افتاد و در پي تظاهرات، رژيم مجبور شد سيد شهيد را آزاد کند.(1). ساعاتي بعد سيد شهيد از اداره امنيت با خانواده اش تماس گرفت و به آنان اطلاع داد که بعد از چند ساعت به نجف مي رسد، تقريباً يک ساعت بعد از اين تماس که نشان مي داد سيد شهيد در راه بغداد به نجف است، «ابواسماء» جنايتکار، رئيس شعبه پنجم سازمان امنيت با منزل تماس گرفت و درخواست گفت و گو با بنت الهدي را کرد. وي در اين مکالمه تلفني به بنت الهدي گفت، «اين چه هياهو و تظاهراتي است که عليه ما به پا کرده اي؟» بنت الهدي گفت، «آيا مي داني نيروهاي امنيتي شما چه کردند و آيا تو نمي داني که سيد دستگير شده؟ مردم نسبت به کارها و رفتارهاي شما دست به اعتراض زده اند.» ابواسماء گفت، «اتفاقي نيفتاده که اين کارها بشود. کل ماجرا اين بوده که رهبري خواستار ملاقات با سيد بود. همين! هيچ دستوري براي بازداشت ايشان در کار نبوده است.» بنت الهدي گفت، «آيا آمدن رئيس اداره امنيت نجف در ساعت شش صبح، آن هم با اين همه نيرو و محاصره خانه از سر شب تا دم صبح، فقط به خاطر انجام ملاقات بوده است؟» بنت الهدي پس از اين تماس تلفني به من گفت، «اين جنايتکار، با حالت تشويش و دستپاچگي صحبت مي کرد. به نظر من علت آزاد کردن سيد، برپايي اعتراضات گسترده در نجف و شهرهاي ديگر عراق بود که باعث هراس رژيم و اجبار او به آزادي سيد شهيد شد. والا همين جنايتکار (ابواسماء) در همان روز که سيد را به اداره امنيت برده بودند، يپش از آنکه از خبر تظاهرات اعتراض آميز باخبر شود، خطاب به سيد شهيد گفته بود، «به خاطر اينکه جلوي من ايستادي، زبانت را خواهم بريد.» اين سخن او نشان مي دهد که رژيم تصميم داشت در همان بازداشت، سيد شهيد صدر را اعدام کند.

 

فراتر از باور(2)

دوران حصر و بازداشت خانگي
 

حوادث، آن گونه که در کتاب خود سال هاي رنج آورده ام، يکي پس از ديگري به وقوع مي پيوستند تا اينکه سيد شهيد و خانواده اش در حصر و بازداشت خانگي قرار گرفتند. به طوري که مردم را از رفت و آمد به خانه ايشان منع و آب و برق و تلفن منزل را قطع کردند تا کسي از مشکلات و سختي هاي وارده بر اهل خانه باخبر نشود، اما هيچ کدام از اين فشارها و حوادث، نه تنها سيد را دچار دلهره و وحشت نکرد، بلکه بيش از هميشه بانشاط و پرجنب و جوش بود و به اين سختي ها وقعي نمي نهاد. روزي به من گفت، «من روزهاي زيادي را بدون برق و تلفن سپري کرده ام. ما با چراغ نفتي زندگي مي کرديم و درس مي خوانديم. آب هم کم بود و تنها به آب کوزه اکتفا مي کرديم. اين شرايط فعلي، بسيار ساده است و نبايد به آن اهميت بدهيم.»

در خانه سه مخزن بزرگ آب وجود داشت که اگر آن را فقط براي مصارف شرب استفاده مي کرديم، براي مدت طولاني برايمان کافي بود؛ اما چه کسي مي دانست حصر تا کي ادامه دارد؟ مأموران، ورود مواد غذايي را هم ممنوع کردند و نگذاشتند حاج عباس، خدمتگزار سيد، غذا و مواد خوراکي از بيرون تهيه کند و به خانه بياورد. محاصره خانه آن قدر ادامه يافت که همه چيز تمام شد. اين مسئله نگراني بنت الهدي را برانگيخت، اما اصلاً به روي خود نياورد. فقط به من اظهار داشت، «به نظرت تا کي اين وضع به اين صورت ادامه خواهد يافت؟» گفتم، «جنايتکاران تلاش دارند با کشتن همه، به هر وسيله که شده انتقام خود را بگيرند؛ اما خدا بالاتر از همه آنهاست.» او مدتي به فکري عميق فرو رفت و سپس گفت، «چقدر آرزو دارم پيش از شما بميرم و شاهد آن نباشم که برادرزاده هايم يکي پس از ديگري بميرند. من نتوانم کاري برايشان انجام دهم، آخر من پرستار آنان هستم.» آنچه مرا شديداً متأثر و اندوهگين کرد، اين بود که آن مرحومه به زيرزمين خانه که مقبره خاندان آل مامقاني در آنجا قرار داشت، رفت تا اگر هر يک از اعضاي خانه در اثر گرسنگي تلف شدند، جايي خالي براي دفن آنها پيش بيني کرده باشد. آن مرحومه نگران بود و نمي دانست با اين مشکل چه بکند و هيچ راه حلي هم براي آن نمي يافت. به راستي آن روزها از سخت ترين و جانفرساترين روزهاي زندگي ما بودند.

 

نقش رواني بنت الهدي
 

شايد متقاعد کردن بزرگ ترها براي تحمل سختي هاي حصر کار دشواري نباشد، اما در مورد کودکان که سرد و گرم روزگار را نچشيده اند، کاري مشکل است. شهيده بايد چه روشي را در پيش مي گرفت تا بچه ها را از نظر روحي و رواني کنترل و مراقبت کند. آن هم در خانه اي که در محاصره نيروهاي امنيتي بوده و تجهيزات جاسوسي در آن کار گذاشته بودند. مضافاً بر اينکه کودکان سيد مي دانستند در موقعيت خطرناکي قرار دارند و در چنگ دشمنانشان اسيرند و داستان ها و ماجراهايي درباره قساوت و وحشيگري هاي آنان و چگونگي شکنجه مؤمنين درزندان ها و بازداشتگاه ها شنيده بودند. هيچ يک از آنان از وضعيتي که برايشان پيش آمده بود، شکايت نمي کردند، با اين همه، احساس رواني چيزي است که علائم و نشانه هاي آن از چهره و نگاه افراد به خوبي مشهود است و بزرگ ترها آن را حس مي کنند. واقعاً در چنين وضعيتي چه مي شد کرد؟ همين شرايط بود که سيد شهيد را بر آن داشت تا آرزو کند که اي کاش رژيم، فقط او را در زندان يا بازداشتگاه يا خانه، زنداني مي کرد و به خانواده اش کاري نداشت.

آنچه بر اندوه و نگراني بنت الهدي مي افزود، احساس مسئوليتي بود که سيد شهيد در قبال اين کودکان احساس مي کرد، کودکان معصومي که هيچ نقشي در اين ماجرا نداشتند و گناهي نکرده بودند تا اين همه مجازات را تحمل کنند.اين موضوع بخشي از ذهن و فکر سيد را به عنوان پدر خانواده مشغول کرده بود. در اين گيرودار رواني، شهيده بنت الهدي نقش خود را بسيار خوب ايفا کرد. او که از هوش و درايت و ايمان بسياري برخوردار بود، عطر صفا و محبت را در جمع کودکان مي پراکند و غم را از چهره شان مي زدود و در دل هايشان آرامش مي نشاند؛ طوري که احساس مي کردند زندگي آرامي دارند. او داستان هايي را از زندگي انبياء و ائمه (ع) تعريف مي کرد و در آنها، بخش هايي را انتخاب و نقل مي کرد که مناسب اين وضع بود و هدف او را برآورده مي کرد. او از سختي هاي دوران کودکي خود و فقر و زندگي دشوارش براي بچه ها سخن مي گفت و داستان هايش را با شوخي و لطيفه مي آميخت، به طوري که فضاي خانه را سرشار از خنده و شادي مي کرد. در اين داستان سرايي ها يک بار از او شنيدم که مي گفت، «ما زماني (منظورش نخستين روزهاي مهاجرت ما به نجف بود) يخچال نداشيتم و گرما در نجف بيداد مي کرد. تنها کوزه هاي آب بود که به داد ما مي رسيد. اين کوزه ها را شب ها پر از آب مي کرديم و روي ديوار مي گذاشتيم تا در طول شب خنک شود و در طول روز از آب آنها استفاده کنيم، اما گربه اي بود که از ما بدش مي آمد و خيلي وقت ها از کنار کوزه ها عبور مي کرد و آنها را به زمين مي انداخت و مي شکست و آن روز، ما را بدون آب خنک مي گذاشت، به اين ترتيب ما در تابستان نجف مجبور بوديم هميشه آب گرم بخوريم.»

البته بنت الهدي اسلوب بياني و تصويرسازي مهيج و جذابي داشت و اتفاقات را طوري براي شنوندگان تجسم مي کرد که آنان براي مدت کوتاهي هم که شده در عالمي شاد و مهيج به سر مي بردند. او در عين حال طوري از آن کودکان با پدرشان حرف مي زد که گوئي هيچ شکوه و نگراني از محروميت و حصر ندارند. در آن موقعيت استثنايي و سخت، براي سيد شهيد هيچ چيزي مهم تر از اين نبود که مطمئن شود اعضاي خانه، از اين بازداشت و محاصره، احساس تنگنا و سختي شديد نمي کنند. او به هر وسيله اي مي کوشيد تا چنين احساس و فضايي را در خانه ايجاد کند که معلوم نيست اين وضع تا کي ادامه دارد و شايد سه سال طول بکشد. در عين حال، سيد مصمم بود هيچ يک راه حل ها و پيشنهادات رژيم را که موجب رفع حصر به قيمت سنگين مي شد، نپذيرد.

در خانه هيچ نوع وسيله تفريح و بازي که وقت بچه را پر کند، وجود نداشت ولذا بنت الهدي سعي مي کرد وقتشان را، به خصوص در اوقات بحراني، پر کند و سرگرمشان سازد؛ از اين رو دائماً در جنب و جوش بود.

او عملاً در اين کار موفق بود. چون مي توانست با هوش و درايت خود، به طور نسبي فضايي آرام و راحت را براي کودکان به وجود آورد و بدين طريق تا حدي از بار اندوه و نگراني سيد شهيد بکاهد. البته تلاش هاي بنت الهدي بيش از اينهاست و او در اين زمينه، کارها و اقدامات شايسته و قابل ذکري را انجام داد، ليکن وضعيت روحي و رواني ما چنان بود که قدرت حافظه را براي به خاطر سپردن آنها تحت الشعاع قرار داده بود و لذا بيشتر آنها فراموش شده و تنها صحنه ها و تصاوير پراکنده و مخدوشي در ذهن باقي مانده اند.

 

پي‌نوشت‌ها:
 

1- براي اطلاعات بيشتر نگاه کنيد به کتاب «سال هاي رنج» ص 200 به بعد.
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27

نویسنده:حجت الاسلام شيخ محمد رضا النعماني
ترجمه: مهرداد آزاد

 

واپسين فصل از حيات مبارزاتي شهيده آمنه صدر

اين بخش از زندگي سيده شهيده آمنه صدر معروف به بنت الهدي (ره)، از درخشندگي خاصي برخوردار و بيانگر حقيقت جاودانه آن شهيده و جبنه هاي واقعي شخصيت اوست. بايد اذعان کنم که به رغم زماني طولاني که با شهيد صدر و خواهر مظلومه اش زندگي کردم؛ بنت الهدي را هيچگاه به اندازه اي که در نه ماه آخر حيات مبارکش شناختم؛ نشناخته بودم. گويا در خوابي توأم با اعجاب و حزن و حسرت و يا تعجب و حيرت به سر مي بردم. در باورمان هم نمي گنجد که زندگي آن بزرگ زن به پايان رسيده است، در حالي که آن طور که بايد و شايد او را نشناختيم و حق او را به جا نياورديم.

با يقين و اطمينان مي گويم که اين مصيبت ها و سختي ها هستند که حقيقت وجودي آدمي را به مرحله ظهور و بروز مي رسانند و ابعاد واقعي و صلابت ايمان او را به نمايش مي گذارند، نه روزهاي خوشي و دوران رفاه و روزمرگي و ثبات که فضاي غيرشفاف بر آنها حاکم است و سياه و سفيد درهم مي آميزند و حقيقت وجود آدمي به درستي نمايان نمي شود.

در رفتارهاي بنت الهدي در دوران حصر، ويژگي هاي بي شماري را مشاهده کردم که مرا واقعاً تکان مي داد: ايماني که کوه ها قادر به سست کردن آن نبودند؛ اراده اي که طوفان ها نمي توانستند آن را تضعيف کنند؛ عقل و درايتي که قدرت تشخيص درست را از نادرست را به کمال داشت و ثبات و آرامشي که سختي ها را تاب مي آورد و جذب ناشدني ها را جذب مي کرد. او در قبال مشکلات و ناملايمات با روحي هدايتگر و انعطاف پذير و آزادمنش و مطمئن از درستي راه حل و عمل خود و در عين حال قاطعانه و با ثبات و قوي و بابينشي روشن عمل مي کرد. من يقين دارم که هر چه درباره اين بانوي مظلوم بنويسم،تمامي ابعاد شخصيت وي را شامل نمي شود و اين گناه من نيست. زيرا جامعه و آداب و رسوم موجود و بي توجهي عامه مردم نسبت به شخصيت هاي بزرگ و غفلت آنها از انجام وظايف و مسئوليت هايشان در قبال آنها، اين نقصان را پديد آورده و همگان در اين تقصير، سهيمند.

اينک اين بخش از تاريخ شکوهمند و باعظمتمان را مرور مي کنيم با اين اميد که شاهدي باشد بر وفاداري ما به راه حق و حق مداران، هر چند، هر قدر نسبت به آنها و راهي که پيموده اند؛ اظهار وفاداري و ايفاي وظيفه کنيم؛ باز هم خون پاکشان، ديني برعهده ما و امانتي بر دوش ما و مسئوليتي است که نسل هاي آينده را به خونخواهي حقيقي آنها که خونشان به خاطر اسلام ريخته شده ما شاهد آن بوديم و آنها نيز شاهد ما هستند؛ دعوت مي کند؛ از اين رو به همراه شما به مطالعه بخشي از تاريخ مي پردازيم که سراسر الهام گرفته از ايمان عميق و اعتقاد راسخ شهيده بنت الهدي است.

 

شريک راه و سرنوشت

اگر کسي بخواهد به مشارکت و همراهي اش با سيد شهدا، آيت الله محمد باقر صدر، در حرکت جهادي او مباهات کند، بدون ترديد آن شخص کسي نيست جز شهيده بنت الهدي (رحمه الله). اين همراهي براي او مقدر بود و او نيز شايستگي اين همراهي و مشارکت را داشت. بنت الهدي از همان کودکي، شريک يتيمي و فقر و محروميت شهيد صدر بود و در مشکلات و رنج هاي او که هيچ کس را ياراي تحمل آنها نبود و در مبارزه سخت و بي امانش با رژيم ديکتاتور و کفرپيشه که به هيچ ارزش و معيار و قانوني اعتقاد نداشت و در جريان قيام رجب سال 1979 همدوش و همدرد برادر بود. او حتي به هنگام نيل به شرف شهادت در سلول هاي سازمان امنيت بغداد، همراه برادر بود و پس از شهادت نيز در کنار وي، در نجف به خاک سپرده شد؛ از اين رو حق دارد. که خود را شريک شهيد جاوادنه ما آيت الله محمد باقر (رض) بنامند.
 

فرايند جهاد و مبارزه بنت الهدي

حرکت جهادي شهيده بنت الهدي از همان نخستين بازداشت سيد شهيد در سال 1971 م، 1392هـ. ق آغاز شد. در جريان اين بازداشت، نيروهاي جنايتکار امنيتي به منزل شهيد صدر يورش بردند، اما کسي جز مرحومه مادرش و همسرش و کودکانش و خواهرش شهيد بنت الهدي و خدمتگزارشان، محمد علي محقق، را در آنجا نيافتند. خود آن مرحوم در آن هنگام براي معالجه در بيمارستان نجف بستري شده بود.

در چنين شرايطي بنت الهدي همچون مدافع بيشه شيران، در برابر درندگان وحشي، به دفاع از فرزندان برادر پرداخت. سيد شهيد تنها يک پسر خردسال به نام سيد جعفر داشت و بقيه فرزندانش دختران کوچکي بودند ولذا مي توان از اينجا به حجم مسئوليت و دشواري وضعيت سيد شهيد و خواهرش بنت الهدي پي برد؛ با وجود اين، آن مرحومه در غياب برادر، قاطعانه در مقابل دشمنان ايستاد و به محافظت از امانت هاي برادر پرداخت و وظيفه اش را به خوبي انجام داد. او بدون توجه به محاصره نيروهاي تروريست و ارعابگر، از خانه خارج شد و براي عيادت برادر به بيمارستان شتافت و از احوال او جويا شد و از اين پس نام او نيز در پرونده هاي اداره امنيت وارد گرديد و صفحات دفتر مبارزاتي ورق خورد تا آن که منجر به شهادتش شد. پس از اين ماجرا، قيام صفر سال 1977، 1397هـ. ق فرا رسيد و شهيد صدر در جريان اين قيام مجدداً بازداشت شد که تفصيل آن در کتاب «سال هاي رنج» ذکر شده است. آن روزها، يکي از سخت ترين دوران تاريخ نجف بود و رعب و وحشت همه جا را فرا گرفته بود. مأموران رژيم بعثي افراد بي شماري را بازداشت کردند. بنت الهدي، آن زن قهرمان، تا زمان آزادي سيد شهيد از بازداشتگاه و بازگشت به نجف، شجاعت شگفت انگيز و بي باکي و متانت و استقامتي بي بديل را از خود به نمايش گذاشت(1)

در رجب سال 1979 م، 1399هـ. ق، نيروهاي امنيتي، منزل سيد شهيد صدر را محاصره کردند تا زمينه بازداشت ايشان را فراهم آورند. در اين وضعيت بود که شهيده بنت الهدي، برخي از ويژگي هاي منحصر به فرد و باشکوه خود را که مايه افتخار و مباهات است، به نمايش گذاشت. (2).

آن مرحومه در شب 17 رجب به طور مرتب و مستمر، تحرکات نيروهاي محاصره کننده را تحت نظر داشت و اين کار را تا اذان صبح ادامه داد؛ آنگاه به من گفت، «سيد فردا صبح بازداشت خواهد شد.» من که فکر مي کردم او ترسيده است، براي روحيه دادن به او گفتم، «شايد اين همه نيرو را به خاطر ممانعت مردم از رفت و آمد به خانه سيد به اينجا آورده اند.» او گفت، «فکر مي کني من مي ترسم؟ به خدا سوگند من نه تنها هراسي ندارم، بلکه انتظار اين ساعت را مي کشيدم.» سپس به اتاقش رفت و تعدادي عکس و نامه را آورد و گفت، «مي خواهم اينها را بسوزانم تا به دست رژيم نيفتند.» آنها را در يک پيت حلبي ريختيم و روي پشت بام آتش زديم. بنت الهدي فقط تعداد اندکي از آنها را که دوست مي داشت. نزد خود نگه داشت و مقدراي از دستنوشته هايش را هم از بين برد. او به خاطر کثرت نيروهاي امنيتي فکر مي کرد هنگام صبح، حمله بزرگي به خانه انجام خواهد شد و نه فقط سيد، بلکه همه اعضاي خانواده، بازداشت خواهند شد و لذا نمي خواست هيچ مدرکي، هر قدر هم کوچک و بي اهميت باشد، به دست رژيم بيفتد.

ساعاتي بعد رئيس اداره امنيت نجف نزد شهيد آمد و با او به گفتگو پرداخت. من به صحبت هاي آنها گوش مي دادم.در اين هنگام متوجه شدم که بنت الهدي در خانه حضور ندارد. وقتي سيد شهيد به همراه رئيس اداره امنيت از خانه خارج شد تا به اداره امنيتي برده شود، من هم با آنان از منزل خارج شدم که تفصيل آن را در کتاب «سال هاي رنج» آورده ام. در اين لحظه مشاهده کردم که بنت الهدي پيش از همه خود را به محل توقف ماشين اداره امنيت رسانده است. او به سان شيرزن کربلا، زينب کبري(س)، با نهايت شجاعت و صبر و فداکاري، ستمگراني را که برادرش را در برگرفته بودند و تعدادشان بيش از سيصد نفر و شامل نيروهاي امنيتي، اعضاي حزب بعث و مزدوراني ديگر مي شد، مورد خطاب قرار داد و با اشاره به آن مزدوران تا بن دندان مسلح و کلاشنيکوف به دست چنين گفت، «الله اکبر... الله اکبر، نگاه کنيد! برادرم بدون سلاح و بدون توپ و مسلسل است؛ اما شما صدها نوع سلاح در اختيار داريد. آيا از خود پرسيده ايد چرا اين همه نيرو و اين همه سلاح را در اختيارتان قرار داده اند؟» سپس اندکي مکث کرد و منتظر جواب ماند و چپ و راستش را نگريست و گفت: «من پاسخ مي دهم، به خدا سوگند! چون شما مي ترسيد، چون وحشت، دل هايتان را پر کرده است. به خدا سوگند شما مي ترسيد، چون مي دانيد برادرم تنها نيست و تمام مردم عراق همراه او هستند. اين را به چشم خودتان ديده ايد والا چرا فردي را که نه ارتشي دارد و نه سلاحي، با اين همه نيرو بازداشت مي کنيد؟ شما مي ترسيد. اگر چنين نبود، صبح به اين زودي را براي بازداشت برادرم انتخاب نمي کرديد. آيا ادعا مي کنيد که مردم با شما هستند و در حزبتان عضويت دارند؟ از که هراس داريد؟ اين را از خودتان بپرسيد. چه کسي را فريب مي دهيد؟ خودتان را يا مردم را؟ ما به خدا از هيچ چيز نمي ترسيم، نه از شما و نه از غير شما، نه از زندان هايتان مي ترسيم، نه از بازداشتگاهايتان، ما از مرگي که در راه خدا باشد، استقبال مي کنيم...»

ذکر اين نکته لازم است که دو علت باعث شد تا بنت الهدي بتواند سخنراني خود را ادامه دهد. نخست به وجود آمدن جر و بحثي ميان حجت الاسلام شيخ طالب سنجري و نيروهاي امنيتي، زيرا او خود را داخل ماشين انداخت و کنار سيد شهيد نشست تا با او به بغداد برود؛ اما با مخالفت و ممانعت نيروهاي امنيتي مواجه شد که سنجري هم از رو نرفت و در اثناي اين کش و قوس بود که فرصتي براي بنت الهدي فراهم شد. دوم به دليل بروز نقص فني در ماشين و يا تمام شدن سوخت آن (دقيقاً يادم نيست)، آنان مجبور شدند ماشين را عوض کنند که اين جا به جايي نيز زمان کافي براي بنت الهدي فراهم کرد. در هر حال، آن شهيده در پايان سخنراني اش، رو به برادر کرد و گفت، «اي برادر! برو که خدا حافظ و نگهدار توست و اين راه، راه پدران پاکباخته توست.»

اشاره شد که رژيم بعث، تعداد زيادي نيرو، اعم از امنيتي و حزبي و کارمند بعثي و مسئولان اداري و مزدوران را به آنجا گسيل کرده بود. با شروع سخنراني بنت الهدي که حدود ده دقيقه طول کشيد، آنان به تدريج در کوچه هاي اطراف، پراکنده شدند. گفتني است يکي از آن مجرمان به نام «عارف جلوي» در اثناي سخنراني بنت الهدي، سلاح خود را درآورد تا به طرف او تيراندازي کند که يکي از حاضران نهيبي به آن جنايتکار خبيث زد و رفتار او را سرزنش کرد و بنت الهدي همچنان به سخنراني خود ادامه داد.

من نمي دانم چه سري بود که اين مزدوران، در اثناي سخنراني بيت الهدي، همچون موش به سوراخ هاي خود خزيدند. آيا سخنان صادقانه و از دل بر آمده او بود که دل هاي خالي از ارزش ها و اصول و اخلاق آنان را به لرزه درآورد. يا قدرت ايمان بود که خداوند، آن را سلاح مؤمنان براي ترساندن دشمنان خدا قرار داده است. يا شجاعت زينبي بود که در صبحگاه 17 رجب 1399 هـ.ق، 1979 م تکرار مي شد. يا همه اين عوامل يکجا بود؟ من هيچگاه اين صحنه را فراموش نمي کنم و آرزو مي کنم اي کاش تک تک شما آن را مي ديدي و صبح آن روز در صحنه حضور داشتيد. در هر حال، وجود آن همه نيرو که براي بازداشت شهيد صدر به آنجا گسيل شده بودند، مرا دچار شگفتي کرده بود. يکي از ماموران دستم را گرفت و از من خواست که با او بروم. در اين لحظه يکي از معاونان رئيس امنيت نجف آمد و گفت، «او را الان رها کن.» من به خانه سيد شهيد بازگشتم. اين رويداد مرا متقاعد کرده بود که مسئله، فراتر از يک بازداشت و بازجويي است. از اين رو دست به کار شدم و ابتدا دفتر وصول وجوهات شرعي را سوزاندم، زيرا اسامي پرداخت کنندگان وجوهات در آن بود که در صورت دسترسي نيروهاي امنيتي به آن، جان آنها در معرض خطر قرار مي گرفت. همچنين بخش زيادي از نامه هاي دريافتي از اشخاص مختلف را از بين بردم، زيرا همين خطر، آن را نيز تهديد مي کرد و نيز چيزهاي ديگري را که مي دانستم براي شهيد صدر اهميت دارند و از من خواسته بود در صورت بروز چنين شرايطي، آنها را از بين ببرم، سوزاندم.
 

سکوت براي من جايز نيست

پس از اين ماجرا بنت الهدي به من گفت، «به زودي به حرم اميرالمؤمنين(ع) خواهم رفت تا مردم را از بازداشت سيد، باخبر سازم.» من براي جان او نگران بودم، چون مي دانستم فقط سخنراني او کافي بوده است تا طبق قانون عفلقي ها، حکم محکوميتش صادر شده باشد و اگر اقدامي فراتر از آن انجام مي داد، شايد مجازات شديدتري را در موردش اجرا مي کردند. به هر حال او را از خانه خارج شد و اندکي بعد برگشت و گفت، «مردم کمي در حرم بودند، اما بار ديگر در زمان مناسب به آنجا خواهم رفت.» به او گفتم، «بايد صبر کني تا ببينيم چه بر سر سيد مي آيد، شايد رژيم آزادش کند و برگردد. از طرفي سخنان تو و در افتادن با رژيم، پرونده را در سازمان امنيت سنگين تر مي کند و ممکن است اين اقدام براي سيد، تبعاتي داشته باشد.» او گفت،«مسئوليت شرعي و وظيفه ديني ام حکم مي کند که چنين موضعي را در پيش بگيرم. بايد کاري بکنم. آيا ما آفريده شده ايم که فقط بخوريم و بياشاميم؟ اکنون زمان سکوت سپري شده و بايد مرحله جديدي از جهاد را شروع کنيم. رژيم با سکوت سرنگون نمي شود. ما زياد سکوت کرده ايم و هر چه بيشتر سکوت کنيم، محنت و رنج ما بيشتر خواهد شد. چرا من سکوت کنم در حالي که مي بينم مرجع مظلومي در چنگ اين جنايتکاران گرفتار شده است. مگر آنها را نديدي که چون درندگان وحشي بر سرش ريخته بودند؟ چرا صبر کنم؟ امروز روز جهاد و از خودگذشتگي ماست.» به او گفتم، «هر کاري که در حرم انجام بدهي، ممکن است به اعدامت منجر شود.» در جواب گفت، «خدا گواه است من آرزوي شهادت در راه او را دارم. من از همان روز اول که گروه هاي مختلف به ديدن برادرم مي آمدند، تصميم به شهادت گرفته بودم. من اين رژيم را مي شناسم. رژيمي است ددمنش، جنايتکار و بي رحم که در مرام او، مرد و زن و کوچک و بزرگ فرقي ندارند. من تا وقتي که مطمئنم موضع و اقدامم براي کسب رضاي خدا و به خاطر اوست، ديگر فرقي نمي کند که زنده باشم يا کشته شوم.»
 

 

فرياد بنت الهدي در حرم امام علي (علیه السلام)

بنت الهدي حدود يک ساعت بعد از خانه خارج و عازم حرم مطهر حضرت علي (علیه السلام) شد. او در جوار ضريح سيد مظلومان امام علي (علیه السلام) با صداي رسا فرياد زد، «داد از اين ظلم... داد از اين ظلم... اي جد بزرگوار! اي اميرالمؤمنين! فرزندت «صدر» را دستگير کردند. اي جد بزگوار! من از ظلم و جوري که بر ما مي رود به خدا و به تو شکايت مي کنم.»

آن گاه جمعيت حاضر در حرم شريف را خطاب قرار داد و فرياد برآورد، «اي مؤمنان شرافتمند! آيا مهر سکوت بر لب مي زنيد، در حالي که مرجعتان بازداشت شده؟ آيا سکوت پيشه مي کنيد حال آنکه پيشوايتان به زندان افتاده و شکنجه مي شود؟ فردا اگر جدم اميرمؤمنان درباره سکوت و بي تفاوتي تان سئوال کند، چه جوابي خواهيد داشت؟ به خيابان ها بريزيد و تظاهرات کنيد و فرياد اعتراض برآوريد...»

در اين هنگام يکي از خدام حرم که با رژيم همکاري داشت، جلو آمد تا مانع او شود؛ اما بنت الهدي او را پس زد و بر سر وي فرياد کشيد. برخي از حاضران در حرم بر سر آن مرد خادم ريختند و او را زير مشت و لگد گرفتند تا مجبور شد پا به فرا بگذارد.( 3)
 

پي‌نوشت‌ها:
 

1- براي اطلاعات بيشتر به کتاب ديگر مؤلف «سال هاي رنج»، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 183 رجوع کنيد.
2- همان منبع، ص 195 به بعد.
3- اين ماجرا را خود آن شهيده در دوره حصر و بازداشت خانگي برايم نقل کرد و من از او خواستم اين رويدادها و ماجراي قبل از آن را مکتوب کند، اما نمي دانم که آن را نوشت يا خير.
 

نویسنده:حجت الاسلام شيخ محمد رضا النعماني
ترجمه: مهرداد آزاد

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27


 

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.