
فصل اول
جهاد
1. جهاد مصدر است به معني تلاش كه در مفهوم آن مشقّت هم نهفته است، و نيز اسم است به معني جنگ.
در قرآن كريم واژة جهاد بيشتر به معني به كارگيري كلية امكانات براي دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است، و نيز به مفهوم مبارزه با هواي نفس و تطبيق خواستههاي خود با خواستههاي الهي، و تسليم ارادة او به كار رفته است 2. كه نهايتاً زندگي بر مبناي تحصيل رضاي خدا را نويد ميبخشد. البته جهاد با مال و جان نيز كه فداكاري همه جانبه با مال و جان در راه خداست، به معني تمام كلمه، تحقق نمييابد.
ابعاد فعاليتهاي انسان
تحركات و فعاليتهاي وجودي انسان دو نوع است: يك نوع آن تابع قانون و نظام تكويني و طبيعي است به طوري كه اراده و اختيار انسان در آنها دخالتي ندارد3. مانند فعل و انفعالات دستگاه گوارش و تنفس و سلسله اعصاب و امثال آن، كه بر طبق نظام فطري و تكويني الهي و به طور غير ارادي انجام ميگيرد، و نيز بر بخشي از فعاليتهاي اجتماعي بشر، سنتها و قوانيني حاكم است كه در اختيار او نميباشد و شرح آن در طي مباحث بعدي خواهد آمد. اما نوع ديگر از تحركات و تلاشهاي آدمي تابع اراده و خواست اوست كه به طور مثال انسان در به كارگيري حواس و مشاعر ظاهري و باطني خود بصورت ارادي عمل ميكند؛4. و به طور كلي در محدودة فعاليتهاي ارادي خود آزاد است و ميتواند با انتخاب و اختيار خود از امكانات و ابزارهاي دروني و بيروني براي نيل به اهداف خويش بهرهبرداري كند، و اين فعاليتهاي ارادي بالفطره و به حكم وجدان براي انسان ثابت است و وجه امتياز او از ساير حيوانات نيز ميباشد.
البته اين نكته را نيز بايد يادآور شد كه محدودة رسيدن به هدف در فعاليتهاي ارادي انسان –چه در بُعد فردي و چه در بُعد اجتماعي – مطلق نبوده و ميبايست منطبق بر سنن الهي حاكم بر فرد و جامعه باشد. و پر واضح است كه آدمي در بسياري از موارد با آنكه تمام پيش بينيها و تلاشهاي لازم براي دستيابي به خواستهها و اهدافش به كار ميبرد، ولي با اين وجود باز هم ناكام ميماند.
5.همين نكته در مورد فعاليتهاي جمعي هم مطرح ميشود. بنابراين، حوزة اختيارات جمعي هم در رسيدن به اهداف خود محدود است چنانكه در قرآن ميفرمايد: «اگر خدا بعضي مردم را در مقابل برخي ديگر برنميانگيخت، فساد روي زمين را فرا ميگرفت»
انسان فطرتاً اجتماعي است
زندگي انسان به طور طبيعي بايد اجتماعي باشد، و اين سنت و نظام حتمي و قطعي حاكم بر نوع بشر است. مطابق اين سنت ثابت، تحركات و فعاليتهاي ارادي و اختياري يك انسان به تنهايي براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي او و پرورش استعدادهاي فطري و تكامل وجوديش تا هدف نهايي كافي نخواهد بود، بلكه با تشكيل زندگي جمعي و فعاليتهاي اجتماعي بايستي نيازهاي زندگي را تأمين و استعدادهاي نهان را به ظهور رساند؛ و زندگي جمعي هم هنگامي ميتواند برقرار شود كه داراي نظام و قانون مبتني بر عدالت باشد تا فردي بتواند در ساية آن بهرة تلاش و كار خود را در رفع نيازمنديهايش به كار گيرد و از منابع طبيعي و امكانات موجود در جامعه به طور عادلانه بهرهمند شود. بنابراين، ارزش نظم و قانون با ارزش اصل حيات انسان برابراست. و علاوه بر اين، انسان در جهاني زندگي ميكند كه اساس و پايهاش بر نظم قانونمندي است، از كوچكترين اجزاي دروني اتم گرفته تا كهكشان ها و اجسام بزرگ اين جهان، همه تحت يك محاسبة دقيق و نظام حيرتانگيز فعاليت ميكنند، و انسان نيز به عنوان يكي از اجزاي نظام گستردة هستي نميتواند از قانون و نظم مستثني باشد.
اكنون كه ارزش قانون و نظم و نقش آن در زندگي بشر و برابر بودن ارزش آن با اصل حيات انسان به اجمال بيان شد، اين نكته نيز اضافه ميشود كه قانون حاكم بر جامعة انساني بايستي با نيازها و استعدادها و مصالح فردي و اجتماعي بشر منطبق و منسجم باشد، بتواند تكامل و پيشرفت همهجانبة جوامع بشري را ميسّر سازد، و در غير اين صورت زندگي فردي و اجتماعي انسان به سقوط و نابودي كشيده خواهد شد.
قانون گذاري و تنظيم برنامة زندگي بشر فقط شايستة ذات پروردگار است. مفهوم قانون دربردارندة دو بُعد است يكي حاكميت و قيوميت و ديگري ربوبيت؛ و در حقيقت اين دو وصف به قانونگذار برميگردد. به اين مفهوم كه حق حاكميت و صفت ربوبيت از آن قانونگذار است و اين ارادة اوست كه از طريق وضع قانون ارادة انسانها را به تسخير خود درميآورد و جوامع انساني را مطابق آن ميپروراند، و اوست كه رب و مربي و حاكم و قيوم است و ديگران عبد و مربوب و محكوم به تبعيت از قانونند، زيرا در اطاعت از قانون تسليم بدون قيد و شرط و پذيرش مطلق نهفته است. و به دلايل روشن انسان كوچكتر از آن است كه صلاحيت قانونگذاري و مقام قيوميت و ربوبيت براي ديگر انسانها را داشته باشد، آن هم قانوني جامع و به بلنداي زندگي و خواستهها و استعدادهاي بيحد و حصر انسان و بدور از هر پيرايهاي كه باعث تفرقه و جدايي و دشمني و جنگ و ستيز از قبيل نژاد و مليت و وطن و طبقه و حزب و...باشد.
6.آري، ربوبيت و قيوميت بر زندگي وسيع انسان كجا و اين همه ضعف و جهل و خودخواهي و غرور و خود برتر بيني- كه سرتاسر وجود انسان را در خود فرو برده-كجا؟ كوتاه سخن اينكه قانونگذاري و برنامهريزي براي زندگي بشر تنها حق آن قدرتي است كه اين جهان پهناور را با نظام دقيق و حكيمانه بر پا داشته و رهبري ميكند، كه پيدايش و بقاي وجود انسان نيز جزء همين نظام كلي ميباشد، و چه نيكو و ظريف در قرآن ميفرمايد: آيا كافران، ديني غير دين خدا ميطلبيدند و حال آنكه هر كه در آسمانها و زمين است لاجرم فرمانبردار خدا است و همه به سوي او باز خواهند گشت.
7.لذا قرآنكريم با بيان شيوا و رسا ميكوشد تا بشر را آگاه و حاكميت الهي را با پذيرش انسانها برقرار سازد، و اربابان زر و زور را از حاكميت بر جوامع آنها بزدايد، و تنها راه اصلاح زندگي بشر را برقراري حاكميت و ربوبيت اللّه و زدودن سلطه انسانها بر يكديگر ميداند. خداوند بشر را براي رحمت و زندگي جاودان آفريده، و براي سير تكاملي او به سوي هدف نهايياش برنامه و نظام جامعي مقرر فرموده است، و انسانهايي را از ميان آنان به عنوان پيامبر برانگيخته تا به وسيلة آنان برنامه و قانون خود را ارسال و ابلاغ كند، تا زندگي در ساية عدالت و قسط براي افراد بشر فراهم شود،درسورة حديد ميفرمايد: همانا پيامبران خود را با أدله و معجزات (به خلق) فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم، تا مردم به راستي و عدالت گرد آيند و آهن (و ديگر فلزات) را كه در آن هم سختي و كارزار و نيز منافع بسيار بر مردم است براي حفظ عدالت آفريديم.
بنابراين، قرآن با تعبيرات و بيانات گوناگون انسان را دعوت ميكند كه اساس زندگي خود را مطابق احكام دين و مقررات الهي بنا كند؛ و از پيروان اسلام مؤكداً ميخواهد براي دفاع از دين و مقررات الهي به پا خيزند و با آنهايي كه قصد دارند زندگي انسانها را به فساد بكشندو خود را قيم، مربي و مصلح جلوه دهند، و جوامع انساني را براي نيل به اهداف پست و پليد خود استثمار كنند، مبارزه نمايند. و چنانچه انسان نظام زندگي اختياري خود را با نظام تكويني وجودش هماهنگ كند، يعني در زندگي فردي و اجتماعي تابع نظام و مقررات همان ناظم و خالق حقيقياش باشد، به طور كامل به اهداف وجودي و كمالات انسانيش نايل ميشود. قرآن مجيد براي جلب توجه انسان به اين نكته حياتي ميفرمايد: «و اوست خدايي كه براي شما بندگان گوش و چشم و قلب آفريد»8 .(يعني ابزار حيات و ادامة آن را كه دستگاه شنوايي و بينايي و نيروي فكر و ادراك است به تو عطا فرمود)، و در جاي ديگر ميفرمايد: « و باز يكي از آيات لطف الهي اين است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در بر او آرامش يافته، با هم انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود»9. و باز ميفرمايد:«و خواب را براي شما ماية قوام حيات و استراحت قرار داديم»10. و نيز فرموده است:« او خوايي است كه همة موجودات زمين را براي شما خلق كرد»11. و در جاي ديگر ميفرمايد:«خداي ما آن كسي است كه او همة موجودات عالم را نعمت وجود بخشيده، سپس به راه كمالش هدايت كرده است»12.
نظير اين آيات در قرآن بسيار است كه تأمين همة وسايل و ابزار حيات براي انسان را متذكر ميشود و اينكه او را آفريده و خود به نيازمنديهايش آگاهي كامل دارد و آنها را به او يادآوري و برايش فراهم ميكند، و اينها همه در زندگي تكويني و غير اختياري انسان است. اما در مورد تعيين نظام و برنامظه زندگي اختياري، بشر هم فقط خالق يكتاي هستي را درخور و شايسته اين امر دانسته و اوست كه با علم و قدرت مطلق خود،قوانين جامع و كاملي را ارائه فرموده است كه ضامن تأمين سعادت واقعي انسان ميباشد. در اينباره ميفرمايد:« اوست خدايي كه رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد»13. و در جاي ديگر ميفرمايد:«اوست خدايي كه بر بندة خود(محمد مصطفي«ص») آيات روشن نازل كرد تا شما بندگان را از ظلمات (جهل و عصيان) بيرون آورد،و به نور(علم و ايمان) رهبري كند»14.
15.ونيز ميفرمايد: «خدا در عالم به خلق حكم ميكند و غير او آنچه را به خدايي ميخوانند هيچ حكم(و اثري) در جهان نتواند داشت».
16.و در سورة زمر فرموده است: « و آنان كه از پرستش طاغوت دوري جسته و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است».
17.و درجاي ديگر گوشزد ميفرمايد: « بگو آيا غير از خدا را به ياري و دوستي برميگزينيم؟ ( در صورتي كه) آفريننده آسمانها و زمين خداست».
و آيات بيشمار ديگري كه با لحنهاي گوناگون ميكوشد تا انسان رابه اين حقيقت متوجه سازد كه براي نيل به سعادت واقهي ميبايستي راه و نظام زندگي خود را از تنها منبع فيض و رحمت يعني خالق و پروردگار جهان هستي دريافت كند، و غير او را بر خود ولي و قيم قرار ندهد و تحت سلطه و حاكميت غير خدا در هيچ زمينهاي واقع نشود. قرآن كريم گاهي الگوهايي را نام ميبرد كه در طول زندگي پرفراز و نشيب خود بيتابانه و بيوقفه و قهرمانانه به جهاد و تلاش در راه خدا به معني تمام كلمه برخاستهاند و توانستهاند بر پاية ايمان و عشق به خدا پيروزمندانه از صحنههاي نبرد بيرون آيند، و به عنوان شاهدان عيني درآيند و سرمشق و الگوي انسانها و شايستة مقام رهبريت شوند.
سورة يوسف بيانگر تلاش و جهاد در صحنةزندگي براي خدا از سوي يك انسان است، حضرت يوسف(ع) كه در مقابل جور و ستم برادران بردباري پيشه كرد و لحظهاي از ياد خدا غافل نشد و مورد تحقير مصريان قرار گرفت و در بازار بردهفروشان به معرض فروش گذاشته شد و در تمام اين آزمايشهاي الهي هيچگاه بيتابي از خود نشان نداد و با ياد پروردگار و اتكا به رحمت او همچنان استقامت كرد و پايداري ورزيد تا اينكه بحرانيترين و پرطوفانترين صحنة مبارزه با نفس را، آنگاه كه ملكة مصر با طنازي و زينت و آرايش تمام عيار او را به كاميابي از خويش دعوت نمود، با موفقيت پشت سر گذاشت و دائماً از صحنههاي جهاد و مبارزه يكي پس از ديگري پيروزمندانه بيرون آمد تا اينكه طاغوتيان دست به دست هم داده و با جمعي از زنان اشراف مصر به سوي يوسف(ع) هجوم بردند تا بتوانند با اين توطئه او را شكست داده، به اسارت خود درآوردند، ولي بالاخره ناكام ماندند و يوسف پيروزمندانه مدال « انّه من عبادنا المخلصين» را به خود اختصاص داد و علم رؤيا و مقام رسالت الهي به او اعطا شد، و سرانجام او را به خاطر جبران ناكاميها و شكست خودشان به زندان انداختند. در اين صحنه نيز يوسف(ع) دست از مبارزه بر نداشت و با به كارگيري منطق و استدلال با همنشينان زندانيش، كه از جنود طاغوت و پيروان باطل بودند، وارد بحث شد و احقاق حق شد و خطاب به همراهانش ميفرمود: اي دو رفيق زندان ( من از شما ميپرسم ) آيا خدايان متفرق بيحقيقت( مانند بتان و فراعنه و غيره ) بهتر در نظام خلقت مؤثرند يا خداي يكتاي قاهر؟
20.سئوالي است كه فطرت آدمي را بيدار ميكند كه خدا يكي است. پس، اين اربابان گوناگون از كجا آمدند؟ آنكه شايستةمقام ربوبيت است فقط خداوند قاهر است و هر بدبختي و فساد و خونريزي و اختلافي كه دامنگير بشر شده به وسيلة مدّعيان ربوبيت بوده و هست. اين غاصبان حق حاكميت الهي با خدعه و نيرنگ و قهر و زور، در طول تاريخ، جوامع انساني را به فساد و تباهي كشيدهاند. اين اربابان زمين لحضهاي از اميال و هواهاي خود خلاصي نيافته، براي حفظ قدرت خود و كوبيدن هر قدرت احتمالي، كه سلطه آنها را تهديدكند، تلاش نمودهاند، و در مقابل رسولان و پيام آوران الهي و پيروان آنان صف آرايي كردهاند، و حال آنكه خداوند متعال از همة جهانيان بينياز است و از ارسال پيغمبران و فرو فرستادن اديان آسماني جز اصلاح و تقوا و عمران و آبادي زمين و ارشاد انسان در مسير كمال و رسيدن به هدف نهايي حيات منظوري در كار نيست، حتي بخش مخصوص عبادات را كه واجب فرموده است به خاطر اصلاح جانها و دلها و افكار بشر است، وگرنه ذات مقدس او بينياز از عبادات انسانهاست.
21.سپس يوسف (ع) در دنبالة سخن چنين ميگويد: و تنها حكمفرماي عالم وجود خداست و (به شما بندگان ) امر فرموده است كه جز آن ذات يكتا كسي را نپرستيد، اين آيين محكم است، ليكن اكثر مردم بر اين حقيقت آگاه نيستند.
بنابراين، حكم به مفهوم تشريع قانون و برنامة زندگي انسان مخصوص ذات اقدس حق است، زيرا الوهيت و خالقيت خاص اوست و كساني كه ادعاي صلاحيت حاكميت و قانونگذاري براي بشر دارند با صفات خاص حضرت حق به مبارزه برخاستهاند. اما لازمة اين ادعا آن نيست كه مدعي الوهيت هم باشد و بگويد« أنا ربكم الأعلي » (همانطوري كه فرعون مدعي شد)، بلكه همين قدر كافي است كه آيين و شريعت الهي را از صحنة زندگي كنار زند و از خود و يا از منابع ديگر بشري الگو و فرهنگ زندگي را انتخاب نمايد.
در نظام اسلام مصدر قانون فقط خداست و حاكم اسلامي مبلغ و راهنما و مجري و تنفيذ كننده قوانين الهي ميباشد؛ و از آنجا كه انسان در زندگي فردي و اجتماعي لزوماً ميبايستي تن به عبوديت و حاكميت قانون و نظام بدهد، و چنانچه از اديان و شرايع الهي پيروي نكند بيدرنگ به عبوديت و اسارت اميال و شهوات بيحد و حصر خود يا ديگر انسانها دچار خواهد شد و در نتيجه امتياز انسان بودن را از دست داده، به مرتبة حيوانيت سقوط خواهد كرد، قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «كساني كه از ايمان به خدا كفر ورزيدند و از تسليم به دين و آيين حقّ الهي سرباز زدند زندگي آنان و حرص و طمع ايشان بر شكم و خوراك مانند حيوانات خواهد بود.» 22 و اين ضربه سهمگيني بر پيكر مقام والاي انسانيت است كه موجب شقاوت و بدبختي ابدي خواهدبود.