آن روز كه در سايه سار ديوار بلند شكيباییات، درد تكيه زد و غم، صبورترين شانه و مطمئنترين قلب را در ازدحام خون و عطــش و تازيانه يافت، ما به توانايي «زن» ايمان آورديم و انديشهی بي بنياد «ضعيف انگاري» زن را بر سر همهی كج انديشان آوار ديديم.
آن روز كه از ساحل گودال گذشتي و موج متلاطم خون تا ابديت دامن ميگسترد، هيچ كس شكستهات نديد. آنان كه حماقت خويش را راست ايستاده بودند و فرو شكستنات را انتظار ميكشيدند، زني را ديدند كه راست قامت ميدود! اگر هم خم ميشود براي بوسهی وداع است بر حلقومي بريده و نشان دادن پيكري است 360 زخم خورده در مقابل چشمهاي خدا كه:«خدايا قرباني آل محمد(ص) را بپذير!»
در آفتابيترين مشرق هستي ـ گودال قتلگاه ـ هيچ كس افول صبوري زينب را نديد. هيچ كس در آن لحظه كه همهی هستي ميشكست و همهی ذرات ميگريست و پشت آسمان خميدهتر ميشد، عجز و ضعف را در سيماي زينب نديد. آن هنگام كه در حريق حرم، كودكان سرگشته را به آرامش آغوش ميكشيد ترديد و تشويش ـ حتي دمي ـ به حرم امن قلبش راه نيافت.
با چهرهای غبار آلود، پس از سه روز عطش و گرسنگي، از دشت لاله رنگ آتش خيز گذشت، اما در هنگامهی عبور از انبوه لالههاي پرپر، هيچ كس باغبان بزرگ دشت را به گل چيدن نديد و اگر چه انبوه گلبرگهاي پرپري كه زير سم پایيز له ميشدند، جانش را شعله ور ميكرد، كسي گلبرگ روحش را پريشان و بازيچه طوفان نديد. از كربلا تا كوفه، آسمان دمي بيچرخش تازيانه و غـوغاي تمسخر فاتحـان زبـون كربـلا نبود و زينب كه بازوان تازيانه خوردهی مادر را تجربه كرده بود با طمانينهاي شگفت، همهی راه را تا پايان، چشم بر چشم برادر پيمود و بي دمي شكست، دم به دم ستم را بيشتر ميشكست و لحظههاي رسوایي را پيشتر ميبرد.
آنگاه نيز كه به شهر تمسخر و تحقير و دشنام گام نهاد و دوازده هزار نوازنده، جشن پيروزي بر پا ساخته و هزاران زن بر پشت بامها هلهله گر بودند و پايكوبي و قاه قاه مستان با آه آه كودكان در هم ميآميخت، شكيبایي و وقار، لحظهاي از كاروان قلب زينب فاصله نگرفت. زينب، آبروي صبوري است و «آيت» بزرگ ايستادن و كدام مفسر و تفسير به ژرفاي بطن در بطن اين آيت سترگ راه خواهد يافت. اگر او نبود چه كسي انگارهی ناتوان بودن زن را از ذهنها ميشست؟! اگر زينب نبود تا هزارههاي ديگر كجانديشان هزار بهانه و توجيه در شكستن و تحقير«زن»مييافتند و زن هنوز درازمويي كوتاه عقل و ضعيفهاي مستحق «زدن» بود و لابد به همين دليل«زن»اش ناميدهاند! حــديث دردهاي زينـب را هيچ قلبـي بر نمــيتابد. هيچ كس نيست كه بـيقراري اشك را در مرور غمهاي زينب پشت پلكهايش تجربه نكند. هيـــچ عاطفهاي نيست كه شنيدن آنچه بر زينب رفت طوفانيش نكند. چهار ساله بود كه در افق نگاهش، آخرين روزهاي زندگي پيامبر غروب كرد! هنوز سايهی سنگين غربت پيامبر از ديوار قلبش دامن بر نچيده بود كه در شبانگاه درد، در غريبانهترين تشييع، گلبرگ پایيز زدهی پيكر مادر را در گمنامي كاشت و در اندوهي بيصدا ـ كه هراس كشف قبر جگر گوشهی رسول حتي امكان گريستن و عقده گشایياش نميداد ـ به خانه بازگشت. تنهایي پدر، دردهاي پنهان و ناگفتني، خار خليده در چشم و استخوان نشسته در گلو، زينب را ميگداخت و در خانهی بي زهرا، همهی خاطرات مادر را مرور ميكرد و پدر را كه اينك سخنان تسلــي بخش زهـــرا را در گوش نداشت، ميديد كه سر بر ديوار، غريبانه ميگريد و سر در چاه، آه ميكشد و با تصوير خويش كه در پرتو ماهتاب بر آب افتاده، دردهاي سينــه سوز را باز ميگويد. هنوز سي سالگي را تجربه نكرده بود كه در آستانهی در، برايش هديهاي سرخ از مسجد آوردند. پدر، قرباني عدالت خويش شده بود و آفتاب را «خلاصهی سياهي» در ناجوانمردانهترين ضربت در «غديري» از خون نشانده بود. دو روز كه ثانيههايش به درازاي قرنها گذشت، چكه چكه «علي» بر دامان زينب چكيد و زخمي كه چشم بر چشم زينب داشت با «دختر» حديث «رفتن» ميگفت. دو روز تيمار دار پدر بود. با نظاره مرغكاني كه شيون ميكردند و هر گاه سر راندنشان داشتند، آواي نرم پدر بر ميخاست كه: «مرانيد نوحه گرند!»
خوان چهارم زهرابههايي است كه تشت را آذين ميبندد. پارههاي جگر برادر در خيانت نامحرمترين محرم! بر سيماي رنگ پريده حسن لبخند ميزند و زينب ميبيند كه لخته لخته برادر در تشت فرو ميچكد! راستي كدام شانه را شكيب اين همه رنج است؟ كدام دل را ياراي تحمل اين همه درد؛ اين همه سوگ و اين همه سوز است؟ كدام انسان را ميشناسيم كه در لشکر انگيزي غم، بيحضور ساقي اين همه غم شكن و استوار بايستد.
خوان پنجم زينب كربلاست. او خوب ميداند اين كاروان به كجا ميرود. او بارها از زبان برادر شنيده است كه اين كاروان در خــون، لنگـر مياندازد و بر ساحل شهادت ميآرامد. راهي را كه برادر با «سر» ميرود خواهر باید با «پا» تداوم بخشد. راهي كه شهادت آغاز آن است و اسارت كمال بخش آن. خوب ميداند ساحل فرات درياي زیبایی است! خوب ميداند بوسه گاه پيامبر(ص) ميزبان خنجر خواهد شد و در غروبي تلخ باغ نبوت لگد مال پایيز ميشود. خوب ميداند كه داغدار و بيريا پرستار بيماري تبدار و كودكاني سوگوار خواهد بود با راهي نيمه تمام كه تا «شام» باید بر شتراني لنگ و همسفر با دژخيماني سياه دل طي شود. اين همه را ميداند و ميماند و در تمامي اين لحظههاي داغ و درد بياخمي بر جبين و ترديدي در «راه» پا به پاي شهادت ميرود و شگفتا همراه با برادر بر سر هر شهيد حاضر ميشود و تسلاي خاطر برادر ميگردد، اما در هنگام شهادت دو جگر گوشهاش در خيمه ميماند تا برادر را در لحظهی حمل پارههاي قلبش شرمنده نبيند.
خوان ششم كوفه است؛ با كوچههايي آشنا و فضايي كه در آن هر صبحگاه طنين گرم اذان پدر، معطرش ميساخت و اينك ميزبان 72 سر، 72 كتاب و در تعبير سياه انديشان، 72 «خارجي» است. در آستانه شهر، همه به تماشا آمدهاند. زنان آراسته و پايكوبان و شهر آذين بسته و آماده. زينب با خيل كودكاني كه خاطرات دشت سرخ گون را در هر نگاه بر پرچم افراشتهی سر شهيدان تجديد ميكنند و دشوارتر و شكنندهتر، كاخ عبيدالله كه از سر تفاخر، انديشه شكستن زينب دارد و تكميل جشن پيروزي! زينب از اين خوان نيز به سلامت ميگذرد در حالي كه صداي شكستن استخوان غرور در زير پتك فريادش كوچه پس كوچههاي كوفه را پر كرده است.
خوان هفتم و دشوارترين خوان شام است. پايتخت جنايت و غرور. سرزمين زراندوزيها و كينه توزيها. آنجا كه 42 سال تزوير معاويه انديشهها و دلها را به خواب كشانده است. آنجا كه سرها را با زر خريدهاند و سركشان و آزادگان را از لب تيغ آب دادهاند. شام، شكنندهترين خوان است و ويرانهاي كه رقيه را ميگيرد. تشتي كه لبان برادر را در زير ضربههاي چوب يزيد مي نشاند و كوچههايي كه آن قدر فاجعه انگيز و رنج آورند كه وقتي از آخرين بازمانده سلسلهی امامان پرسيدند كدام صحنه از مجموعه صحنههايي كه بر اهل بيت حسين گذشت دشوارتر بود سه بار غمگنانه سرود: «الشام الشام الشام!» زينب فاتح هفت خوان است و فاتح همهی فردا. همه آنان كه رهپوي جاده روشن اما پر سنگلاخ و خطر خيز حقيقتاند به شناخت زينب نيازمندند و او در مشرق صبوري ايستاده است با سر انگشتي كه راه را نشان ميدهد و چشماني خيس كه دشت همه قلبها را ميهمان طراوت و باروري خواهد ساخت. زينب باراني است كه بر همهی هزارهها خواهد باريد و هر آن كس كه اين باران را تجربه نكند شكفتن و رستن را نخواهد ديد.
زينب فقط آموزگار صبوري نيست؛ بلکه تمام ارزشها و عظمتها يكجا در سيرت و سيماي او نشسته است. آنگاه كه سخنان گرم و ستم سوزش در كوفه شعلهها افروخت، امام سجاد(ع) در خطابي كه جغرافياي روح زينب را مينماياند فرمود: «خدا را سپاس كه «عقيله» بني هاشم هستي». زينب عقيله قبيله نور است و داناي رازدان طريق معرفت و عشق. آنان كه با او هستند هرگز راه را گم نخواهند کرد و در راه نميمانند و قافلهی قلب و انديشهی خويش را از كربلا تا شام و از شام تا دوست از همهی گردنهها و خطرگاهها خواهند گذراند.
زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
اگر تاریخ حضور زنان را در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، علمی و سیاسی جهان ورق بزنیم، به جرأت می توان گفت حضور کنونی زن ایرانی در عرصه های مختلف کشور نه تنها موفقیتی شگرف در برابر تیرگی های دنیای امروز است، بلکه به نحوی این حضور درخشان برای تمامی کشورها به تدریج به یک الگو تبدیل شده است.
با نگاهی تاریخی به نقش زنان در دوران مشروطه می توان دریافت که زنان ایرانی از آغاز انقلاب مشروطه نقشی فعال و مقتدرانه داشتند. زنان در انقلاب مشروطیت دست به پیکاری خردمندانه زدند.آنها دوشادوش انجمن سری مردان ،ده ها انجمن سری و نیمه سری به وجود آوردند و مطالبات خود را در حوزه های سياسی ، اجتماعی و فرهنگی پيش نهاده و بر تحقق آن تاكيد ورزيدند .
آنها همچنین نقش تاریخی خود را با حضور گسترده در جریان جنبش تنباکو ، شرکت در اعتصابات و نیز محافظت از جان روحانیون به درستیايفا نموده و به مبارزه بی امان با غول استبداد پرداختند.
زنان ایرانی در دوران ستم شاهی نیز احساس آرامش نداشتند زیرا طاغوتیان آزادی زن را در کشف حجاب و نمایش در امور تجاری می دانستند و هر کس معترض این شأن غیر انسانی می شد او را اُمّل یا مرتجع می خواندند.
در واقع برنامه ریزی های فرهنگی در سالهای پیش از انقلاب ، در ستیز با برهنگی موجب شد تا زنان ایرانی بار دیگر به جریان انقلاب بپیوندند.
ميليون ها زن ايراني در سالهای 1356 و 1357 همگام با مردان و جوانان غیور ایرانی با شعار ابتذال زدائی و بازگشت به گوهر فطری و الهی خویش ، با قدرت هر چه تمام تر پا در صحنه نهادند و ثابت کردند اعتقادات ديني آنها مانع از شرکت در فعاليت هاي اجتماعي نخواهد شد و در عين حفظ ديانت و پاکدامني مي توانند تاريخ ساز باشند.
بنابراین نقش بسيار مهم و تاثيرگذار زنان ايراني در پيروزي انقلاب اسلامي غيرقابل انکار و ستودني است.زنان ايراني در تمامي مراحل پيروزي انقلاب اسلامي به روشني بيان کردند که در تمامی عرصه هاي اجتماعي، سياسي و... حضور دارند و اين نقش را نه تنها در مورد مبارزه هاي آنان ،بلکه در تربيت و تشويق نيروهاي مبارز و انقلابي نيز مي توان جست. به طوري که امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي فرمودند : " امروز زن هاي شير دل ، طفل خود را آغوش کشيده و به ميدان مسلسل و تانک دژخيمان رژيم مي روند،در کدام تاريخ چنين مردانگي و فداکاري از زنان ثبت شده است".
امام خميني(ره) همواره درباره نقش زنان در پيروزي انقلاب اسلامي بر اين مساله تاکيد داشتند که "ما نهضت خودمان را مديون زن ها مي دانيم " ذکر همين نکته براي بيان نقش زنان در پيروزي انقلاب اسلامي از هر کلامي رساتر است.
بدین ترتیب ، زنان مسلمان میهن اسلامی با پشت سر نهادن آزمونی سخت در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دشواری ها و خطراتی تن سپردند که پیشتر در حیات فردی و اجتماعی آنها بی سابقه بود.
حوادث ناگوار نخستین دهه انقلاب که مهمترین آن جنگ تحمیلی بود با وجود آوارگی ، غربت ، مهاجرت ، بمباران و بی خانمانی ، بازخوردی مثبت به همراه داشت. دامنه نقش آفرینی زنان و حضور پیشقدمانه آنها در جریان جنگ و عرصه های مختلف دفاع مقدسو به دنبال آن مسائل سیاسی ، اجتماعی جامعه اسلامی چنان گسترده و فعال بود که چشم هر محقق را متوجه خود می ساخت.
ریشه دعوت و حرکت زنان به انجام دادن این قبیل فعالیتها به نقش الگویی زنان صدر اسلام و بانوان عصر پیامبر اسلام حضرت محمدصلیاللهعلیهوآلهوسلم بخصوص حضرت زهرا سلاماللهعلیه و حضرت زینب سلاماللهعلیه بر میگردد که بر اساس ایدئولوژی اسلامی و برنامههای اجتماعی اسلام قرار داشته است.
كم نيستند زنانی كه با اصابت تركش خمپاره يا براثر بمبارانهای هوايی، عضوی از اعضای بدن خود را از دست دادند و دچار موج گرفتگی و يا گرفتار عوارض بمبهای شيميايی شدند و در زمره "جانبازان " جای گرفتند.
همسران جانبازان را نیز بايد در زمره ايثارگرانی دانست كه گويی جنگ برای آنها هنوز پايان نيافتهاست، اين گروه از زنان پس از سالها كه از پايان جنگ می گذرد همچنان يادگارهای جنگ را در خانه دارند و ايثارگرانه به تيمارداري اين زخميان جنگ مشغولند. آنها همواره با قامتی استوار ستون خانواده را پا برجا نگاه میدارند و نمی گذارند كه گرمی كاشانه مهرشان در تلاطم توفان زندگی به سردی گرايد.
زنان "آزاده " را نيز فراموش نكنيم . زنانی كه در دوران دفاع مقدس همچون برخی مردان رزمنده، به اسارت بعثيان درآمدند و حتی گاه در سلولهای انفرادی محبوس شدند و تحت آزار و شكنجه دژخيمان بعثی قرارگرفتند.
همسران "شهدا" شايد بيش از سايرين بر گردن جامعه و بازماندگان جنگ حق دارند. چه بسا زنانی كه همسرانشان به شهادت رسيدند و آنها را با كودكانشان تنها گذاشتند و رسالت پدر بودن را نيز همپای وظيفه خطير مادری بر دوش آنها نهادند.
بدین ترتیب شأن والای زن در اسلام و حضور چشمگیر آنان در عرصه های مختلف انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در تمامی دوران پس از پیروزی انقلاب ، نقشی مهم و موثر بوده است.
در پایان درود می فرستیم بر روان پاک زنان شهید ، بر اسطوره های ایمانی که با طریق حق خط سرخ شهادت را ترسیم نمودند و به واقعیت حقیقی زن معنایی تازه بخشیدند.