احیای اسلام در آینه دفاع مقدس /لازمه درک هشت سال دفاع مقدس اطلاع رسانی و فرهنگ سازی است

پ 1395/11/21 - 11:08
 احیای اسلام در آینه دفاع مقدس /لازمه درک هشت سال دفاع مقدس اطلاع رسانی و فرهنگ سازی است

مهوش مهابادی امدادگر دوران دفاع مقدس متولد سال 1335 در کرمانشاه  خاطرات خود را چنین آغاز می کند:قبل از انقلاب در تظاهرات ضد رژیمی شرکتی فعال داشتم و در ایام پیروزی انقلاب اسلامی در برابر فعالیت های ضد انقلاب، کارهای حفاظتی انجام می دادیم و نوعی پوشش امنیتی را در برابر آنها ایجاد می کردیم. در آن سالهای بحرانی افراد ضد انقلاب به ویژه منافقان در میان اجتماع مردمی حضور می یافتند و برای جذب افراد صحبت ها و بحث های طولانی را داشتند وطی سالهای ثبوت انقلاب اسلامی بارها به کردستان اعزام شدم و شاهد تلاش این گروه ها برای اغفال مردم بودم و حتی از طریق توزیع موادغذایی در میان مردم سعی بر تغییر ایده مردم داشتند، و متاسفانه برخی نیز به دلیل نگرش ساده لوحانه و یا مشکلات مالی فریب می خوردند اما اکثریت همچنان پایبند به انقلاب اسلامی بودند.

 

وی افزود:در همین هنگام جوانانی که به معنای واقعی انقلابی بودند، جذب کمیته های انقلابی شدند و تا زمانی که این کمیته ها که وظیفه ارشاد مردم را بر عهده داشتند، حقیقتا پوشش و حجاب مردم از وضعیت بسیار مناسبی برخوردار بود و جهاد سازندگی نیز از جمله سازمانهای خدمت گذار مردم بود که مرکز آن در اوائل انقلاب در سه را برق بود و در آنجا با تعدادی از خواهران فعال انقلابی امور فرهنگی را برای بانوان و جوانان انجام می دادیم.

 

 مهابادی گفت: روزهای آغازین جنگ تحمیلی من وتعدادی از خواهران در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران در حال طی کردن دوره آموزشی شش ماهه بودیم که خبر سقوط  قصر شیرین به ما رسید و ما به سرعت به کرمانشاه بازگشتیم.باوجود فعالیت های خطرناکی که من در زمان آغاز جنگ داشتم و والدینم همواره نگران جان فرزندشان بودند، اما با این وجود مخالفتی در برابر کارهای امدادی و ماموریت های من نداشتند و با وجود تلاش های شبانه روزی اطلاعات بسیج و سپاه پاسداران مطمئن بودند که فرزندانشان مسیر درستی را طی می کنند.

 

وی ادامه داد:کشورهای استکباری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چشم دیدن موفقیت ایران در حفظ استقلال خود را نداشتند و از سوی دیگر کشور های همسایه هم نمی توانستند موفقیت شیعه را ببینند و همین مسئله جنگ را علیه ایران برانگیخت و در دوران دفاع مقدس کرمانشاه خود یک منطقه جنگی بود به نحوی که به یاد دارم در یکی از روزها 67 هواپیمای عراقی از میدان آزادی تا میدان فرودسی را بمباران کردند و تلفات بسیار زیادی بر ما تحمیل کردند وبمباران های عراق بر سر مردم در ماه رمضان در هنگام افطار نیز یکی دیگر از خاطرات تلخ من است اما مردم هرگز به لحاظ روحی شکست نخوردند و حتی گاه به مزاح این چنین حوادثی را افطاری صدام برای مردم ایران می دانستند.

 

این امدادگر بیان کرد:در آن ماه های آغازین جنگ مردم ایران به شدت از مورد هجوم قرار گرفتن کشورشان بسیار ناراحت بودند اما به لطف خدا رهبری امام خمینی(ره) به نحوی بود که سختی های زمان جنگ تحمیلی را قابل تحمل می کرد وتهیه مواد غذایی به همراه دوستان و ارسال آنها به مناطق محروم و دور از شهر از جمله فعالیت های من در دوران جنگ تحمیلی بود و به دلیل اینکه آغاز جنگ تحمیلی به صورت ناگهانی بود بسیاری از مردم با شور و شوق تمام و حتی به صورت خودجوش راهی جبهه ها می شدند وبه یاد دارم هنگامی که سپاه پاسداران برای جذب رزمندگان اعلان می داد، رزمندگان با قرائت زیارت عاشورا راهی جبهه ها می شدند چراکه ایمان داشتند که راه سیدالشهدا را ادامه می دهند.

 

وی خاطر نشان کرد:گاهی آنقدر مجروحان جنگی زیاد می شدند که چندین مجروح جنگی را با آمبولانس انتقال می دادیم و همزمان برای همه آنها کارهای درمانی انجام می دادیم و به هیچ وجه خستگی برای ما معنایی نداشت  وبدرقه رزمندگان اسلام  به نحوی بود که همه مردم آنان را فرزندان خود می پنداشتند و هنگامی که راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل می شدند تا مسیرهای طولانی آنها را بدرقه می کردند و به دنبال ماشین های اعزام اشک می ریختند.یکی دیگر از فعالیت های من در دوران دفاع مقدس آموزش کمک های اولیه به افراد عادی بود.این آموزش ها را در مساجد، منازل، پایگاه ها و هرجایی که جمع می شدند و مایل به یادگیری بودند ارائه می کردم وآموزش های اسلحه شناسی، سیاسی عقیدتی و احکام از جمله سایر کلاس های مورد استقبال داوطلبان بسیجی بود و در واقع با دیدن جانفشانی های رزمندگان اسلام وظیفه خود می دیدیم که در مناطق عملیاتی بی هیچ چشمداشتی حضور یابیم.

 

 مهابادی تصریح نمود: بسیج و هلال احمر از جمله ارگان های خدمت رسانی بودند که کمک های مردمی را جمع آوری کرده و به جبهه ها می فرستادنداز سوی دیگر گاهی نیز معتمدان و بزرگان محلات جمع می شدند و به صورت خودجوش  اعلام آمادگی می کردند و مردم نیز کمک های خود را به آنها تحویل می دادند. این کمک ها عمدتاٌ شامل دارو، پتو، وسائل گرمایشی، طلا و یا وجه نقد بود وآنقدر نیت مردم برای کمک به رزمندگان خالص بود که خانمی انگشتری عقیق اش را که تمام دارایی اش بود را برای کمک به رزمندگان اسلام بخشید وبسیاری از پایگاه های بسیج و مساجد محلی برای آماده سازی وسائل مورد نیاز جبهه بود و حتی گاه برخی از منازل به صورت داوطلبانه اعلام آمادگی کردند و پایگاهی برای کمک به رزمندگان تبدیل شدند.

 

وی گفت:تهیه مواد غذایی از جمله خشکبار و تهیه البسه و انواع بافتنی برای رزمندگان از جمله این کمک ها بود و در حین چنین فعالیت هایی مشغول دعا و نیایش بودیم. هنگام شنیدن مارش عملیات دارای حس غریبی بودیم از یک سو با دیدن جوانان سرزمینمان که راهی عملیات می شدند احساس دلتنگی داشتیم و از سوی دیگر با شنیدن خبر پیروزی و پیشروی آنان احساس غرور داشتیم و شخصا در اطلاع رسانی به خانواده شهدا فعال بودم و هرگز خاطرات آن لحظات خاص را فراموش نخواهم کرد.

 

این امدادگر در پایان بیان کرد: خانواده هایی که فرزندشان به شهادت رسیده بود، فرزند خود را نعمت خداوند می دانستند و با شهادت آنها بسیار راحت کنار می آمدندو دلجویی مددکاران از مجروحان نیز بسیار مناسب بود چراکه بسیاری ازآن افراد مجروح را هرچند که  از شهرهای دیگر بودند همچون خانواده خود می دانستیم وبرنامه تشیع شهدا نیز یکی دیگر از مراسماتی بود که مردم با شور و حرارت در آن شرکت می کردند و آنان را پاره تن میهن می دانستند ،پس هشت سال دفاع مقدس باید به نحوی اطلاع رسانی و فرهنگ سازی شود که نسل  های آینده به راحتی جان فشانی های نسل گذشته را فراموش نکنند.

جنگ تحمیلی یک واقعیت تلخ و شیرین که حکایت پیروزی در مقابل استکبار جهانی است

شکریه روشان امدادگر در گفت وگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی صبریه اظهار داشت:شهریور ماه 1359 بود که بعد از یک دوره شش ماه پزشکیاری به شهرمان بازگشته بودیم. به همراه ده نفر از خواهران کرمانشاهی در بهمن ماه سال 58 برای گذران دوره آموزشی پزشکیاری به تهران اعزام شده بودیم و حال خوشحال بودیم که بعد از اتمام دوره ما را به بخش شش بیمارستان طالقانی می فرستادند وکم کم آن گرمای طاقت‌قرسای تابستان سپری می شد و شهر رنگ پاییزی به خود می گرفت که آن اتفاق ناگوار پیش آمد. شهر قصر شیرین مورد تهاجم دشمن بعثی قرار گرفت و در حال سقوط بود وآن روز ما را به بخش مجروحان جنگی فرستادند. هیچکس باور نداشت که یک جنگ هفت ساله را پیش رو داشته باشیم.

 

وی ادامه داد:بخش مملو از مجروحان جنگی بود و از مناطق مختلف جبهه های غرب مجروح داشتیم. موارد جراحی و اورژانسی توسط ستاد تخلیه به مناطق و بیمارستان های شهرهای دیگر اعزام می شدند تا آمادگی خود را جهت پذیرش بیماران جدید داشته باشیم مگر می شود خاطرات جنگ را به بوته فراموشی سپرد. جنگ یک واقعیت بود که استکبار جهانی آن را هشت سال به ملت انقلابی ما تحمیل کرد. با همه تلخ کامی ها و ویرانی ها و شهادت بهترین و رشیدترین فرزندان این خاک و بوم که برجا گذاشته بود، همبستگی و اتحاد و ایمان به خدا تحت لوای رهبری امام خمینی(ره) باعث شد در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستادگی کنند و پیروز و سربلند از آزمایش الهی بیرون آیند.

 

روشان افزود:مقاومت ملت ما در تاریخ جنگهای دنیا بی بدیل بود چرا که تا آخر ایستادند و از آرمانهای انقلاب و پاسداری از مرزهای کشورشان دفاع کردند و سرانجام پیروزی را نصیب خود ساختند وتمام دوران جنگ حق علیه باطل برای ما خاطره است اما خاطراتی که وجود داشته است اثرگذار و باقی است. هرچند بعضی از آنها را به دلیل گذشت زمان فراموش کرده ام اما شمه ای از خاطراتم را به یک رزمنده جنگ گره می زنم.

 

 وی خاطره اش را چنین بازگو کرد:نامش محمد رستمی بود از دیار کامیاران. او عاشق امام و مکتب اسلام بود. مردی حدود 75 سال با محاسن سفید و چهره ای نورانی به نحوی که هرکس او را می دید به یاد ابوذر غفاری سرباز صدر اسلام می افتاد، وی سه ماه مهمان بخش مجروحین جنگی بود و همین کافی بود که خیلی ها او را به ذهن بسپارند. به خاطر سن بالا افراد داخل بخش او را پدر رستمی صدا می زدند ودست چپش به شدت مجروح شده بود و به همین دلیل مدت بستری شدن او سه ماه طول کشید. دکترصابر چندین جراحی مهم را روی دست او انجام داده بود. دوستان و همرزمانش که به دیدار او می آمدند احترام بسیاری برای او قائل بودند ،پدر رستمی گاهی با ما همکاری می کرد و در دادن آب و دارو به مجروحین به ما کمک می کرد وگاه مجروحینی که در بخش به شهادت می رسیدند می آمد و نماز میت آنان را می خواند. او می گفت: دختری دارد که به اندازه دنیا دوستش دارد. وقتی که از دخترش صحبت می کرد آثار شور و شوق در خطوط چهره اش نمایان می شد و ما را چون دختر خود می دانست.

 

روشان گفت:در عین مهربانی و ملاطفت، هنگامی که از امام(ره) و جبهه ها سخن می گفت، ابهت و ایمان خاصی در چهره اش نمایان بود روزی که ترخیص شد، لباس های بسیج را که برازنده قامتش بود را پوشید و از هر زمانی خوشحال تر بود.هنگام خداحافظی گفت: دخترانم شما را به خدا می سپارم، به زودی باز می گردم و شما را ملاقات خواهم کرد. بعد از یک هفته خبر آوردند که ضد انقلاب کومله پدر رستمی را به شهادت رسانده و پیکر مطهر قطعه قطعه شده اش را در درب منزل تنها دخترش به جای گذاشته بود.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.