شهيد پريسا اسدی

پ 1395/09/04 - 09:33

نام: پريسا

نام خانوادگي: اسدی

نام پدر: خداداد

شماره شناسنامه: 4982

محل صدور: تهران

تاريخ تولد: 01/01/1363

تاريخ شهادت: 04/09/65

سن در هنگام شهادت: 2

محل شهادت: لرستان - بروجرد

حادثه منجر به شهادت: بمباران هوايي

 

خاطرات شهید پریسا اسدی به نقل از پدربزرگ شهید

در یکی از روزهای تیرماه سال 89 پای صحبتهای پدربزرگ شهید پریسا اسدی نشسته تا از خاطرات فرزند و نوه های شهید خود برایمان تعریف کند واو این چنین گفت:

خداداد پسرم به همراه عروسم مهین و نوههایم توی پایگاه شکاری دزفول زندگی می کردند. بمباران شهرها شروع شده بود.خداداد خیلی نگران ما بود چون چندبار بروجرد را بمباران کرده بودند.مرتب تلفن می زد که شما به دزفولبیائید .اینجا امنیت بیشتری دارد.

پایگاه شکاری امن و امنیت دارد از دو سه روز قبل از رفتن ما آماده شدیم. کلی خوردنی لباس و اسباب بازی برای بچه ها خریدیم.قرار بود روز یکشنبه صبح حرکت کنیم و برویم.بی خبر از اینکه همان روز که من و مادر خدابیامرز خداداد برای خرید اسباب بازی بچه ها به بیرون رفته بودیم موشکهای عراقی ساعت 2 بعدازظهر پایگاه هوایی شکاری دزفول را بمباران می کنند.پسرم و 2 تا از نوه هایم به همراه عروسم به شهادت می رسند.سارا و علی نوه هایم کمی آن طرف تر بودند که البته زخمی شده بودند ولی زنده مانده بودند.امان از لحظه ای که به ما گفتند که عموزاده ای داشتیم که توی اهواز بود.گفتند تصادف کرده باید برای دیدن او برویم.نزدیک خرم آباد بودیم که گفتند دزفول را بمباران کرده اند.خدیجه همسرم که خدا رحمتش کند اسباب بازیهایی که برای پریسا،مریم،علی و سارا خریده بود آنها را با خودش آورده بود.می گفت بعد از آمدن از اهواز می رویم دزفول آخه پریسا گفته برام عروسک بیار مادر...گریه امان این پدر شهید را برید.نفس عمیقی کشید و گفت به من و مادرش خیلی رسیدگی می کرد.گل سرسبد فامیل و اقوام بود.

به صله ارحام خیلی اهمیت می داد.با توجه به اینکه خیلی دیر به بروجرد می آمد ولی هر بار که می آمد به همه فامیل سرکشی می کرد...پریسا دختر خیلی زیبا و قشنگی بود.با همان لحن بچه گانه اش محبت و عشق خودش را به ما نشان می داد.چیزی که از پریسا هیچوقت یادم نمی رود موقع تولد پریسا مادربزرگش (همسر مرحومم)گفت خواب دیدم بچه ای که مهین (عروسم)بدنیا آورده دو تا بال داشت مثل عقاب با بالهایی پهن و گسترده و بزرگ بعد از شهادت پریسا و پدر و مادرش خیلی ناراحت بودیم.ولی با این فکر و خیال که پریسا بال پرواز گشوده و به آسمان پرواز کرده خود را آرام می کردیم.در واقع به خودمان دلداری می دادیم.اگر پریسا زنده بود الان حتما عروس شده بود،به دانشگاه رفته بود.دوباره گریه های حاج اللهیار اسدی پدربزرگ پریسا بلند شد.او را آرام کرده و به صبوری بیشتر دعوت کردم.آهی از سینه کشیده و گفت بچه هایم،پسرم و عروس گلم را از دست دادم.برای خدا و در راه رضای خدا.خودش قبول کند.اگرچه داغ اولاد خیلی سخت است.حتی مرگ مهین عروسم داغدارم کرد.داغ مرگ او هیچوقت از یادم نمی رود.

خدا خودش به همه خانواده های شهدا صبر و سلامتی عطا کند و به شهدا علو درجات و با سیدالشهدا محشورشان نماید.

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.