شهید حاجیه بیگم شفیعی خوزانی

چ 1397/05/17 - 12:45
شهید حاجیه بیگم شفیعی خوزانی

شهید حاجیه بیگم شفیعی خوزانی

نام پدر: مصطفی

تاریخ تولد: 1332

محل تولد: اصفهان

تاریخ شعادت: 9/5/1366

محل شهادت: مکه

نحوه شهادت: خفگی

مزار شهید: اصفهان

 

کلامی با تو

«مادر ! به عکست که نگاه می کنم. چهرۀ نگرانت را می بینم که انگار باز هم مثل گذشته نگرانم هستی؟ نمی دانم چرا؟ شاید از این که تو رفتی و من جا مانده ام نگران هستی؟ نمی دانم؟ مادر! شاید خدا خواست من بمانم تا به وصیّت و توصیه های مادرانه ات عمل کنم. عزیزم! خوشنود باش. زیرا در دایرۀ قسمت قرار این بود که تو بروی و من بمانم. تا بگویم آن وقت که توبرای برأت از مشرکین رفتی چه گفتی، برای چه رفتی و چه کسی چون تو بی گناهی را، به خاک و خون کشاند؟»

«شهید حاجیه خانم بیگم شفیعی در خانه ای مذهبی و کشاورز در خمینی شهر اصفهان به دنیا آمد. دو سال بیشتر نداشت که سایۀ پُر مهر پدر از سرش رخت بربست.

وی سه برادر داشت. آنها را جای پدر خود می دانستند و احترام خاصی برایشان قایل بود. در سن بیست سالگی ازدواج کرد و صاحب دو دختر و سه پسر شد. دخترش می گوید: «زمان زیادی در کنار مادرم نبودم. هشت ساله بودم که مادرم شهید شد. اما تاحدودی به یاد دارم و نیز ازاطرافیان شنیده ام که مادرم بسیار امانت دار بود. در کوچۀ حاج زرگرباشی زندگی می کردیم. مادرم دهۀ محرم را به عنوان خادم در این خانه فعالیّت می کرد. مردم می آمدند وسایل پخت کاچی را در خانۀ ما به امانت می گذاشتند. برای این که فردا برای اداء نذر خود مجبور نشوند وسایل را دومرتبه باخود ببرند و بیاورند. یک روز، مادرم در کوچه انگشتری پیدا می کند و آن را نگه می دارد. بعد از شهادت به خواب یکی از اقوام می آید و می گوید: «انگشتری را فلان جا گذاشتم؛ بردارید و به محل کمک رسانی به جبهه ها تحویل دهید. ایمان مادرم بسیار بالا بود. در ماه مبارک رمضان هم ابوحمزه ثمالی را ترک نمی کرد به نماز جماعت و نماز شب اهمیّت بسیار می داد. حتی تا شب قبل از پرواز، نمازشبش ترک نشد. در نماز جمعه همراه با خانواده شرکت می کرد و نیز به همسایه ها کمک می کرد. روی حجاب تأکید بسیار داشت. چون از بچّگی بسیاردرد و رنج دیده بود. همسرش را بسیار دوست داشت و زمان انقلاب همراه او در تظاهرات شرکت می کردو برای پیروزی انقلاب بسیارفعالیّت می کرد. هروقت برسر مزارش می روم و با او درد و دل می کنم، اگر گرفتاری داشته باشم با واسطه قراردان او نزد خدا وند گرفتاریم برطرف می شود. پسرم به او ارادت زیادی دارد. با این که به سن تکلیف نرسیده بود، ثواب نمازهایی که می خواند و روزه هایی که می گرفت، را به روح مادربزرگش هدیه می کرد.»

 

عروج ملکوتی

«شهید حاجیه خانم بیگم شفعی به سختی پول مکه را جورکرد وپس ازچند سال انتظار همراه برادر و زن برادرش به مکه مشرف شد. در راهپیمایی چادرش را به چادر زن برادرش گره می زند. اما در اوج در گیری، چادر از سرش برداشته می شود. هفت إلی هشت روز پس از شهادت، جنازه اش به ایران بازگشت و توسط همسرش شناسایی شد. صورتش کاملاً کبود شده بود و پاشنۀ پایش ازبین رفته بود. به خواب دخترخو اهرش آمده بود وگفته بود:«چون روی زمین کشیده شدم پاشنۀ پایم از بین رفته است.»

گل به گل چینم و تعریف کنم بوی تو را

صد غنچه بچینم ندهد بوی تو را

چه کنم چاره ندارم خاک کرده ماراجدا

زکجا غنچه بچینم که دهد بوی نورا

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.