شهید زهره بحرینیان

چ 1400/05/06 - 17:27
شهید بحرنیان
شهید زهره بحرینیان

 

 

چگونه می توان آرام بود در میان تلاطم امواج دریا؟ و چگونه می توان زیست در میان صحرای بی انتهای غربت؟ و چگونه می توان ماند و نرفت. در آن زمان که بها تنها به خون است و بس؟ و تو رفتی و با خونت صحرای بی انتهای غربت را به دشت سرخ شقایق مبدل ساختی و آرامش سحرگاه ساحل را به تلاطم امواج دریا هدیه دادی و امروز من مانده ام با یک دشت شقایق سرخ و یک ساحل آرام و سرشار از امنیت که تو به من هدیه دادی!.

به گزارش سایت زنان شهید در ادامه زندگی نامه شهید زهره بحرینیان را می خوانیم.

در سال ۱۳۴۱در شهر شهید پرور اصفهان متولد شد و زیر سایه پر مهر مادرو پدری مهربان پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکمت گذراند و همیشه نفر اول بود. پس از اخذ گواهینامه پنجم ابتدایی، وارد دورۀ راهنمایی شد. در مقاطع بالاتر تحصیل برای دانش‌آموزان کلاس قرآن و نهج‌البلاغه گذاشت. تا آنان را با دستورات دین ‌آشنا سازد. در فعالیّت های قرانی حضوری پر رنگ داشت و در مسابقه قرائت قرآن نفر دوم شد. اقامه نماز شب، قرائت دعا و رعایت حجاب از اصول زندگی اش بود. اعتقاد داشت که دعا وسیله نزدیکی برای رسیدن به خدا است. در دبیرستان بهشت آیین مشغول تحصیل بودکه در جریان قیام امام امت علیه شاه با سر دادن فریاد الله‌اکبر، عاشقانه به حمایت از این نهضت آسمانی برخاست و بارها از سوی نیروهای ساواک تهدید شد. در اواخر زندگی اش که مصادف بود با دوران انقلاب اسلامی، نوارهای امام را که از خارج می رسید. روی کاغذ پیاده و تکثیر می نمود و اغلب شبها در کوچه ها و خانه ها پخش می کرد. در جلسات خانم عسگری حضوری فعال داشت. طوری که در غیاب او جلسه را اداره می کرد و به سخنرانی می پرداخت. در منزل خود هم جلسۀ قرائت قرآن دایر کرده بود و محصلین بهشت آیین را برای فراگیری قرآن به منزل می آورد

 

عروج ملکوتی

« از فعالیّت های انقلابی اومی توان به نصب شعارهای ضد رژیم و پاره کردن عکس شاه که در دفتر دبیرستان نصب شده بود، اشاره کرد که به همین دلیل نیز تحت تعقیب سازمان امنیت قرار گرفت و مدیر دبیرستان به پدر و مادرش اطلاع داد و گفت:« اگر ساواک او را برُباید، دبیرستان هیچ کاری برایش نمی تواند بکنددر نتیجه او را از انجام برنامه های مذهبی منع کردند؛ ولی از آنجایی که یک مجاهد واقعی و عاشق اسلام و شهادت بود. به فعّالیّت های خود ادامه داد و از پای ننشست و راه مولایش «سیّدالشهداء»را ادامه داد. تا این که روز بعد از عاشورا (۱۱ محرم) مولای عشق، برات شهادتش را امضا نمود و او در این روز یعنی سال ۱۳۵۷ ه.ش در سن ۱۶ سالگی به هنگام مناجات با حق، پر پرواز به سوی عرش گشود و سربازان رژیم پهلوی به سمت خانه آنها تیراندازی کردند. تیرآنها مستقیم او را نشانه می گیرد و زهره داخل منزل لبخند زنان جان به جان آفرین تسلیم می کند و خون سرخش بر دیوارهای خانه به یادگار ماند. تا سندی بر مظلومیّت شیعیان زهرای اطهر (س)باشد

 

فرازی از نیایش شهید زهره بحرینیان چند روز قبل از شهادتش

«خدایا اکنون که جوانه های آگاهی یکی پس از دیگری می شکفند و هر روز ابعاد وسیعتری می یابند و غنچه های نشکفته، وجود جوانان ما به دنبال هم پرپر می شوند و بر خاک می ریزند، روزی نیست که خبر شهادت گروهی از عزیزانمان را نشنویم.اکنون شهیدانمان شب و روز بر بالای سرمان فریاد می زنند و از ما انتقام خونشان را می خواهند.اکنون هزاران دست برای بازگرداندنمان و هزاران مغز برای متوقف کردنمان و هزاران دسیسه برای منحرف کردنمان از مسیر اصلی در کارند، که اگر نمی توانند بازمان دارند لااقل منحرفمان کنند.اکنون تمامشان در تلاشند که از ما عروسکهای کوکی بسازند . چنانچه ساخته بودند.و اکنون که ماه خون فرا می رسد ماهی که رسواکننده ستمگران است و نمایش دهنده تمام شاهکارهای خلقت خدایا، یاری مان کن، تا در راهی که آغاز شده است تا آنجا که توان داریم تلاش کنیم.خدایا تواناییمان ده که کلام تو را، قرآن تو را، تنها کتابی که از 14 قرن پیش تاکنون و تا آخر بشریت، راهنمای خلق برای رستگاری بوده و هست و تنها محرک آنها برای قیام در برابر ظلم و مبارزه با استضعاف و استکبار و تنها نجات بخششان و تنها مایه امیدشان که هر چه می کشیم و هر چه به روزمان آمده از نفهمیدن و نشناختن اوست، خدایا ما را توفیق ده کلامت را دریابیم. ما را که نسبت به آیات، کور و کریم و بر قلبهایمان مهر زده اند و از پشت رویمان پرده هایی نامرئی کشیده اند، تا کلامت را نبینیم و پیامت را نشنویم و تو را به قلب در نیابیم. خدایا، پرده ها را بِدَر و پرتوی از انوار تابناک سخنانت بر مغزمان بتابان و با نورش چشمان را بینایی بخش و با بینایی اش راه را بنمایان. خدایا نور ایمان را در قلبهای ما برافروز و وجودمان را با شعله عشقت شعله ور ساز که تا مومن به راه نباشیم و تا عاشق نباشیم هیچ کاری نمی توانیم کرد. خدایا، به ما صدق در گفتار، اخلاص در عمل و بصیرت در دین عطا فرما...»

 

فرازی از وصیت نامه

«خدایا یاریمان کن تا در راهی که آغاز شده است تا آنجا که توان داریم تلاش کنیم.خدایا این ننگ را بر ما مپسند که نسبت به وقایع بی تفاوت باشیم و یا آنچنان سرمان را در قرآن فرو بریم که هدف اساسی را از یاد ببریم که باز به قول او « وقتی در صحنه نیستی هر کجا می خواهی باش. چه به شراب نشسته باشی یا به نماز هر دو یکی است.»پروردگارا! باران رحمت صبر خود را بر ما بریز و گامهای ما را نیرومند و استوار گردان ببخش ما را و بر این قوم ستمگر و چپاول گر یاری ده تا هلاکشان سازیم. خدایا این سعادت را به ما عطا فرما که یا حسینی باشیم یا زینبی یا رسالت خون را بر عهده بگیریم. یا پیام را که به گفته بزرگی: «آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیند

 

آنکه هستی را فدای صحبت جانان کند

کی دریغ اندر ره جانان ز بذل جان کند

در جهاد فی سبیل الله اگر فانی شود

با فنای خویش کاخ زندگی بنیان کند

 

مصاحبه با خواهرومادراین شهید بزرگوار

 

شهید زهره بحرینیان در سال 1341 دریک خانواده مذهبی متولد شد. همواره چه در دبیرستان و چه در خانه به روشنگری اطرافیان همت داشت.سرانجام در یازدهم محرم 1357 با تیراندازی سربازان پهلوی به شهادت رسید.در زیرمصاحبه ای که با خواهرومادراین شهیده ی بزرگوار انجام شده است تقدیم میگردد:

از رفتارهایشان درخانه بگویید.رفتارشان با شما به عنوان مادر و اطرافیان چگونه بود؟

  • خیلی خوش اخلاق بود.با همه مخصوصاً خواهرهای کوچکترش می نشست کنارشان و امام زمان (عج) را در قالب شعر به آنها معرفی میکرد.

درمدرسه که هم شاگرد اول بود به دلیل خوش اخلاقی اش همه دوستش داشتند.پایش را که میگذاشت درمدرسه همه ی بچه ها دورش حلقه میزدند.وقتی هم که انقلاب شد به همین خاطر که حرفش بین بچه ها خیلی اثرداشت توانست بچه های مدرسه را با خودش همراه کند.درمدرسه راهپیمایی راه می انداخت.مدیرمدرسه اش شوهرم را خواست و گفت این بچه سرش درخطر است مواظبش باشید.ولی خوب ما از پسش برنمی آمدیم،او کارخودش را میکرد.

در مدرسه کتاب های دکترشریعتی راکه آن موقع ممنوع هم بود بین بچه ها پخش میکرد.یا مثلا دوستانش را دعوت میکرد خانه و برایشان نوارسخن رانی میگذاشت.

حتی وقتی دبستانی بود همکلاسی هایش که سوالات درسی شان را می آمدند از او میپرسیدند همه رابا مهربانی جواب میداد.البته خیلی هم درکارهایش شجاعت داشت.خانه ما طوری بودکه در مرکزتظاهرات و راهپیمایی ها بودیم.درخانه را بازمیگذاشت که مردمی که میخواهند از دست گاردیها فرارکنند بیایند درخانه ما و ازدرپشتی فرار کنند.ما می ترسیدیم و میگفتیم این کار خطردارد.ولی او نه، ترسی نداشت.یاوقتی بهش میگفتم اینقدر نرو راهپیمایی خطر دارد جواب میداد :نه،رهبرم گفته وبرای من واجب است.همه درخیابان هستند.فقط من تنها نیستم.

شما به عنوان خواهر،ایشان را چگونه توصیف میکیند؟

بسیاربه پدر ومادر احترام میگذاشت.درکارهای خانه خیلی برای مادرم کمک بود.ومن به عنوان خواهرکوچکتر درس میگرفتم.همیشه سعی میکرد برای افراد خانواده نقش یک حامی را داشته باشد ودرمسایل مختلف ازنظر روحی پشتیبان اعضای خانواده باشد.ازنظر اعتقادی خیلی قوی بود و خیلی راهنماومشوق خوبی بودند برای بقیه.وحتی بزرگترها ازاوالگو می رفتند.

دوستانش درخانه جمع میشدند و ازنظر مسائل اعتقادی سوالاتشان را میپرسیدند.دراوائل انقلاب بیشتر نوارهای دکترشریعتی رایج بود که آن سخن رانی ها را با دوستانش گوش میکردند وتحلیل میکردند.من هم که کوچکتر بودم کنارشان مینشستم و یاد میگرفتم.

بارزتیرین ویژگی ایشان چه بود؟

دوستانش که بعد از شهادت به خانه مان می آمدند همیشه میگفتند ما درکنار زهره یک آرامش خاصی داشتیم.برای همه منشأ خیربود.

با اینکه برادرهایم از او بزرگتر بودند ولی سعی میکرد آنها را روشن کند.خودش هم پیشتازبود.

با دلیل و برهان همه را مجاب میکردند.

 

 

 

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.