شهید ندرآغا سليماندخت

ی 1395/11/17 - 20:55

 

نام: ندرآغا

نام خانوادگي: سليماندخت

نام پدر: سليمان

شماره شناسنامه: 491

محل صدور: شيروان

تاريخ تولد: 1278/10/15

تاريخ شهادت: 66/05/09

محل شهادت: خراسان شمالي - شيروان

حادثه منجر به شهادت: برائت از مشرکین

همسفرش گفت: قبل از رفتن به تظاهرات در هتل بودیم، که بعد از استراحت نیمروزی آماده حرکت جهت مراسم برائت از مشرکین شدیم. ندرآغا به من گفت من پسرعموم که شهید شده خواب دیدم. بااینکه پسرم 6 ماهه که شهید شده ولی اونو تو در 1366/5/9 بر اثر ضرب و شتم در راهپیمایی برائت از مشرکین در عربستان به شهادت رسیدند.

ندرآغا مؤمن و سخاوتمند بود در مجالس تغزیه و ذکر فضایل ائمه فعالانه شرکت او ساکن روستا بود و به دلیل تجربه ی کافی به اتفاق همسرش در غسل و کفن اموات همکاری می کرد، معمولاً در پی کارهای خیر و ثواب بود و با استفاده از داروهای گیاهی بیماران روستا را مداوا می کرد با کار و تلاش او و همسرش بر روی زمین کشاورزی و دامداری توانست هزینه هی سفر حج را تأمین نماید و عازم سفر شود و در نهایت در راهپیمایی جمعه خونین شهر مکه به شهادت نایل آمد.

خاطره : پسر شهیدم با هواپیما می آمد

در سفر معنوی حج با هم همسفر بودیم. او خوابی دیده بود که برایم تعریف کرد و گفت در خواب دیدم که پسر شهیدم با هواپیما آمد و دست مرا گرفت و از من خواست که با او بروم چند ساعت بعد راهپیمایی حجاج در شهر مکه آغاز شد و ما نیز شرکت کردیم که بر اثر حمله ی نیروهای نظامی عربستان تعد زیاید از هم وطنان ایرانی از جمله ندرآغا به شهادت رسیدند.

سفارش و توصیه ها

او همیشه به زنان همیسایه سفارش می کرد که در تربیت فرزندان خود بکوشند و آنها را باسواد و باایمان بار آوردند. از جوان ها می خواست که از راه راست منحرف نشوند، در نماز و کار خیر و حفظ حجاب جدی باشند.

ما بیشتر از اینها نیستیم که خانومم که در راه خدا شهید شده است و من از این لحظه به بعد هیچ گونه ناراحتی ندارم، تازه خوشحال هم هستم این قضا و قدرالهی بود.

خانومش صبح که ما قرار بود با یکدیگر برویم به راهپیمایی که حاجی همسر شهید، حاج خانم ندرآغا سلیمان دوخت مریض شد، من رفتم گفتم حاج خانم شوهرت مریض است. راهیپیمایی نرو بیا یک احوالی بپرس از شوهرت نرو، بعد گفت من تا نروم و مرگ بر آمریکا نگویم به ما هیچ صحبتی نکیند. بعد دیدم که حرف ما را روی زمین زد و رفت. دو یا سه نفر دیگر را به عنوان واسطه فرستادم که نتیجه ای نشد و دیگه نگفتیم رفتیم به پیش حاجی محمد. ابراهیم گفت تو که مریض هستی در خانه ای. ما می رویم به راهپیمایی و بر می گریدم. ان شاء الله بالاخره اصرار ندرآغا باعث شد که به راهپیمایی و تظاهرات بیاید و به همین ترتیب تیر خورد و به شهادت رسید.

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.