جوانترین شهید جمعه خونین مکه

د 1400/08/03 - 08:31

جوانترین شهید جمعه خونین مکه


بیست و دومین روز از بهار سال 1344  چراغ خانه محمد علی رضایی لایی در شهر قزوین با تولد دختری که او را رقیه نامیدند، روشن و دل مادری به چهره مظلوم و زیبای دختری که آرامش و متانت از همان روزهای نخست تولد در وجهش دیده می شود،‌ شاد شد.
خانواده رضایی در شهر قروین به دلیل تقید و اصالتشان سرشناس و محترم بودند و رقیه که در دامن خانواده ای مؤمن دیده به جهان گشوده بود ؛‌با تربیت صحیح اسلامی مراحل کودکی و بالندگی خود را سپری می کرد. مهر سال چهل ونه بود که پشت  میز و نیمکت های مدرسه نشست و این تاریخ آغازی برای رشد توانایی ها و شکوفایی استعدادهای او شد .
رقیه در مدرسه به ذکاوت، ادب ، متانت و استعداد فوق العاده در یادگیری شناخته شد و توانست در طول سال های تحصیل همچنان پله های نردبان موفقیت را یکی پس از دیگری به سوی افق روشن معلمی طی کند .
سال های نوجوانی رقیه با سال های مبارزات ملت ایران علیه رژیم شاهنشاهی مصادف شده بود و او که از طریق خانواده پشتوانه فرهنگی و معنوی خوب و قوی برای درک خواسته های ملت ایران ، تحت رهبری امام خمینی (ره) داشت علاوه بر تلاش و جدیت در تحصیل، گام های انقلابی و جهادی خود را در مبارزه علیه مظاهر فساد و بی بندباری نظام شاهنشاهی برداشت.
رقیه رضایی که در سال های پنجاه و شش تا پنجاه و هفت دوران نوجوانی خود را می گذارند با شرکت در برنامه های مذهبی و خواندن کتاب و جزوات انقلابیون با تحول عظیم فکری و معنوی علیرقم اینکه جزء شاگردان ممتاز دبیرستان بود برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت .  
خانواده اش در خصوص منش و طرز فکر رقیه درباره مسائل فرهنگی می گویند: ( رقیه با افکار خداگونه ای که در سر داشت نمی توانست شاهد فقر فرهنگی در مناطق محروم کشور باشد از این رو بار سفر به استان کردستان را با کوله باری از عشق به مردم و اعتلای فرهنگ و نظام اسلامی بست و به دیار خطر سفر کرد تا بتواند به عنوان معلم تربیتی برای مردم مظلوم آن دیار قدمی خیرخواهانه بردارد.)
رقیه رضایی که حال جوانی برومند و تحصیل کرده شده بود در کردستان منشاء خدمات ارزنده ای شد و مردم آن سامان فعالیت های فرهنگی و تربیتی او را هرگز از  یاد نخواهند برد.
اما دست روزگار و نیاز مردم استان سیستان و بلوچستان مدتی میزبان حضور رقیه در جمع مردم نیازمند زاهدان را فراهم کرد و معلم با خدا و مهربان و قزوینی دیار کردستان را به جنوب شرقی ایران کشاند . در این نقطه از خاک وطن هم خانم معلم رقیه رضایی لایی توانست خدمات ارزنده ای انجام داده و شاگردان نمونه ای را تربیت کند .
سال 1366 رقیه رضایی با همسرش آشنا شدو طی مراسم ساده ای به خانه بخت رفت. در آن دوران رقیه به عنوان معلم تربیتی، مسئولیت امور تربیتی یکی از دیبرستان های شهر قزوین را بر عهده داشت و توانسته بود کارهای زیبا و مؤثری در زمینه های پرورشی در قالب برنامه های مذهبی ، آشنایی دانش آموزان با احکام ،‌بالا بردن سطح اعتقادی دانش آموزان انجام دهد .
وی علاوه بر اینکه در دبیرستان به شغل مورد علاقه خود یعنی معلمی می پرداخت هنوز انگیزه ها و خواسته های خود را با عضویت و فعالیت در حزب جمهوری اسلامی و اداره  یکی از کانون های حزب دنبال می کرد.
بعد از فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین در سال 1358 رقیه رضایی که حال چهره ای شناخته شده در امور فرهنگی برای اهالی فرهنگ و انقلاب بود به عضویت بسیج مستضعفین درآمد و به عنوان مربی آموزش نظامی و عقیدتی در این ارگان مردمی مشغول به فعالیت شد.
از حضور خانم رضایی در دبیرستان در ذهن دانش آموزانش خاطرات زیبایی نقش بسته است او معلمی دلسوز و عاشق بچه های مدرسه بود. برای خانم رضایی دانش آموزان آنقدر اهمیت داشتند که علاه بر دقت در امور تربیتی شان به رفع مشکلات خانوادگی بخصوص مادی آنها توجه داشته باشد.
او در فرصت هایی که داشت با دانش آموزانش صحبت می کرد خانواده های مستند را شناسایی کرده و از آنها دست گیری می کرد . خانم رضایی در نظر دانش آموزانش ، اخلاقی نیک داشت که شوخ طبعی و بیان شیوا در راهنمایی بچه ها ، صحبت هایش را دلنشین و تأثیرگذار می کرد . به قولی صحبت هایش از دل بود،‌لاجرم بر دل هم می نشست.
به گفته  نزدیکانش ،خصلت های زیبای اخلاقی و انسانی او همراه با مهربانی ها ،شوخ طبعی ها ، آرامش و وقاری که در رفتار و کردار داشت همه را مخلص و شیفته خود کرده بود و با همین ویژگی ها بود که می توانست با رخنه در دل دختران جوان نقش بسزایی در هدایت و راهنمایی آنها داشته باشد.
همسرش می گوید: (مادیات برای رقیه اهمیت نداشت ؛ مهریه او  یک سفر حج بود و چهار ده سکه طلا. او در همه شئونات زندگی، بخصوص زندگی زناشویی و همسرداری اش رضای خدا را در نظر می گرفت. از حرف های پراکنده پرهیز داشت و غیبت نمی کرد . از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا صحبت می کرد و می گفت « این امکان و فرصت نصیب مردها شده که به جنگ بروند، اما برای زن ها چنین امکانی فراهم نیست ؛‌دوست دارم به گونه ای از دنیا بروم که اجر و مزد شهدا را داشته باشم
ماه ذی حجه سال 1366 رقیه رضایی با خانواده و به نیابت از مادرش به سفر حج واجب مشرف شد. سفری که شاید سالیان سال آرزوی آن را داشت و آن را کابین ازدواج خود قرار داده بود.
در آن روزهای زیبای سفر به خانه خدا باز هم رقیه به فکر جهاد و شهادت بود در حسرت این آرزو  رو به خانواده کرد وگفته بود: « .. باید با آب زمزم غسل شهادت کنم!!»
به راستی "خانم معلم رضایی لایی" بجز عشق به دانش آموزان ،‌انقلاب و وطن ، بجز دغدغه های همسرداری، دلشغولی و عشقی والاتر داشت و آن هم شهادت بود و دیگر هیچ ... او همه چیز را برای خدا می خواست و سیر الی الله مسیر حرکت الهی او بود.
 
در روز برائت از مشرکین با سایر حجایان زائران بیت الله الحرام ،‌جایی که مأمن و پناهگاه موجودات است و ریخته شدن خون در آن مکان مقدس حرام است در راهپیمایی برائت از مشرکین شرکت کرد تا بار دیگر انزجار خود را از ظلم و ستم و ایادی استکبار جهانی نشان دهد در حالیکه هیچ کس نمی توانست حتی فکرش را بکند در سر مزدوران آل سعود برای برهم زدن این مراسم و به خاک و خون کشیدن حاجیان چه نقشه شومی می گذرد .
در مکه بار دیگر یزید زمان، دست جنایتکار خود را از آستین همه شرک و خیانت آل سعود بیرون آورد و با هجوم وحشیانه به صفوف زائران خدا ، صدها مسلمان را در کنار خانه امن الهی و کوه نور به جرم گفتن الله اکبر و بدلیل برائت از مشرکین پلید به خاک و خون کشیدند.
در آن روز مکه بار دیگر نزول ملائیک را تجربه کرد ، در آن ساعات مکه بار غافله شهدا را تا در بهشت برین بدرقه کرد و در آن لحظات مکه بار دیگر  خاطره قساوت یزیدانه  و شهادت حسین گونه را به خاطر آورد .
در  روز برائت از مشرکین ، رقیه رضایی هم که مشت های  گره کرده خود را رو در روی استکبار جهانی گرفته بود بر بال های فرشتگان! نه شاید حتی بلند پرواز تر از آنها با وداع دنیای خاکی و فانی جنت نشین شد وچون  پرستوی مهاجر الی الله به زیبایی هر چه تمام تر به شایستگی یک معلم فداکار  به آرزوی دیرینه خود رسید .


  معلم شهید حاجیه خانم رقیه رضایی لایی در وصیت نامه خود  به خدایش می گوید : “خداوندا، در آن لحظه که چشم دل ما به غير تو خواهد بنگرد و از جهت محبت تو انحراف گيرد کورش کن تا جز تو کسي را نبيند و جز به حلال تو چشم اندازي ديگر نگاه تماشا نيفکند. ما آن دست و پا را نخواهيم که به معصيت تو بجنبد و آن جان دل را نپسنديم که جز به عشق جانان زنده باشد و سعادتي عنايت فرما که چشمان ما جز در جستجوي رضاي تو روشن نباشد و جز لقا و رضاي تو ديگري را نبيند."

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.